آیکن بنر

تا 40% تخفیف یلدایی

تا 40% تخفیف یلدایی

خرید یا تمدید
Fast Dictionary - فست دیکشنری
حالت روز
حالت خودکار
حالت شب
خرید اشتراک
  • ورود یا ثبت‌نام
  • دیکشنری
  • مترجم
  • نرم‌افزار‌ها
    نرم‌افزار اندروید مشاهده
    نرم‌افزار اندروید
    نرم‌افزار آی‌او‌اس مشاهده
    نرم‌افزار آی او اس
    افزونه‌ی کروم مشاهده
    افزونه‌ی کروم
  • وبلاگ
  • پشتیبانی
  • خرید اشتراک
  • لغات من
    • معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها
    • انگلیسی به انگلیسی
    • مترادف و متضاد
    • Idioms
    • سوال‌های رایج
    • ارجاع
    آخرین به‌روزرسانی: ۶ آذر ۱۴۰۳

    Star

    stɑːr stɑː

    گذشته‌ی ساده:

    starred

    شکل سوم:

    starred

    سوم‌شخص مفرد:

    stars

    شکل جمع:

    stars

    معنی star | جمله با star

    noun countable A2

    نجوم ستاره، اختر، نجم

    star, ستاره، اختر، نجم
    link-banner

    لیست کامل لغات دسته‌بندی شده‌ی کاربردی متوسط

    مشاهده

    The brightest star in the constellation is Sirius.

    درخشان‌ترین ستاره صورت فلکی شباهنگ است.

    Look up at the star-filled sky and make a wish.

    به آسمان پرستاره نگاه کن و آرزو کن.

    نمونه‌جمله‌های بیشتر

    This star in the sky was so bright that it lit up the whole night.

    این اختر در آسمان به‌قدری درخشان بود که کل شب را روشن کرد.

    Astronomers study the behavior of stars.

    اخترشناسان رفتار ستارگان را بررسی می‌کنند.

    noun countable A2

    ستاره (شخص بسیار مشهور و موفق و مهم به‌ویژه بازیگر یا ورزشکار)

    تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

    نرم افزار اندروید فست دیکشنری

    movie stars

    ستاره‌های سینما

    the star of our football team

    ستاره‌ی تیم فوتبال ما

    noun countable A2

    ستاره (نمادی با پنج گوشه یا بیشتر)

    star, ستاره (نمادی با پنج گوشه یا بیشتر)

    The American flag displayed fifty stars.

    در پرچم آمریکا پنجاه ستاره درج شده است.

    The Christmas tree was topped with a shining star.

    بالای درخت کریسمس ‌ستاره‌ای درخشان قرار داشت.

    noun countable

    ستاره (نشان افتخار یا اقتدار یا رتبه و غیره)

    A captain's shoulder strap has three stars.

    سردوشی سروان سه ستاره دارد.

    A four-star general led the troops into battle.

    ژنرال چهار‌ستاره نیروها را به‌سمت نبرد هدایت کرد.

    noun countable

    ستاره (نویسه‌ای به این شکل: *)

    He asked the students to use the star in their essays.

    از دانشجویان خواست که در نوشتارهای خود از ستاره استفاده کنند.

    When coding, a star often represents multiplication.

    هنگام کدنویسی، ستاره اغلب نشان‌دهنده‌ی ضرب است.

    noun countable informal

    (طالع‌بینی) اختر، ستاره (بخت)

    do not rely on a night-wandering star ...

    تکیه بر اختر شبگرد مزن ...

    His star began to set.

    ستاره‌ی بخت او شروع به افول کرد.

    verb - intransitive verb - transitive B1

    سینما و تئاتر نقش اصلی را بازی کردن، ستاره‌ی ... بودن، هنرپیشه‌ی اصلی بودن (فیلم و غیره)

    She starred in our two other films.

    در دو فیلم دیگر نیز نقش اصلی را بازی کرد.

    The show stars two young actors.

    دو بازیگر جوان ستاره‌های این نمایش هستند.

    adjective informal C1

    برجسته، سرآمد

    The star student in my class always receives top marks on every assignment.

    دانش‌آموز برجسته‌ی کلاس من همیشه در هر تکلیف نمره‌های بالایی می‌گیرد.

    This restaurant is known for its star chef.

    این رستوران به‌خاطر سرآشپز سرآمدش شناخته شده است.

    suffix

    –ستاره (برای سنجش کیفیت معمولاً از یک تا پنج)

    The product received a one-star rating.

    این محصول امتیاز یک‌ ستاره را دریافت کرد.

    The movie was given a five-star rating.

    به این فیلم امتیاز پنج ستاره داده شد.

    noun uncountable

    قدیمی سرنوشت، بخت، طالع، اقبال

    His star led him to greatness.

    سرنوشتش او را به عظمت رساند.

    She believed that her future was bound to the star.

    معتقد بود که آینده‌اش به طالع وابسته است.

    noun countable

    آدم برجسته، شخص درخشان، ستاره (شخصی که در زمینه‌ی خاصی سرآمد است)

    The scientist became a star in the field of artificial intelligence.

    این دانشمند به آدم برجسته‌ای در حوزه‌ی هوش مصنوعی تبدیل شد.

    She is a star in the world of fashion design.

    او شخص درخشانی در دنیای طراحی مد است.

    verb - transitive

    ستاره‌نشان کردن، ستاره‌دار کردن، با ستاره آراستن

    The chef plans to star the winning dish.

    سرآشپز قصد دارد غذای برنده را ستاره‌نشان کند.

    The teacher decided to star the most creative projects in the class.

    معلم تصمیم گرفت خلاقانه‌ترین پروژه‌ها در کلاس را ستاره‌دار کند.

    پیشنهاد بهبود معانی

    انگلیسی به انگلیسی | مترادف و متضاد star

    1. adjective famous, illustrious
      Synonyms:
      well-known prominent outstanding leading major chief main principal dominant talented celebrated preeminent paramount capital brilliant illustrious
      Antonyms:
      unknown unimportant minor
    1. noun person who is famous
      Synonyms:
      celebrity name starlet idol hero lead favorite draw luminary headliner leading role superstar topliner
      Antonyms:
      commoner

    Idioms

    see stars

    برق از چشمان (کسی) پریدن

    thank one's (lucky) stars

    خدا را شکر کردن، از بخت خوب خود شاکر بودن

    hitch one's wagon to a star

    همت بلند داشتن، دنبال هدف های عالی رفتن

    سوال‌های رایج star

    معنی star به فارسی چی میشه؟

    کلمه "star" در زبان انگلیسی معانی و کاربردهای متنوعی دارد که می‌توان آنها را در زمینه‌های مختلف بررسی کرد. در ادامه، به تفصیل به معانی، کاربردها و نکات جالب این کلمه می‌پردازیم.

    معانی اصلی

    - ستاره: یکی از معانی اصلی "star" به معنای ستاره در آسمان است. ستاره‌ها اجرام آسمانی هستند که نور خود را از طریق فرآیندهای هسته‌ای تولید می‌کنند. خورشید، نزدیک‌ترین ستاره به زمین، به عنوان منبع اصلی نور و گرما برای کره زمین شناخته می‌شود.

    - شخصیت معروف: در زبان عامیانه، "star" به معنای شخصیت‌های مشهور در دنیای سینما، موسیقی یا ورزش نیز استفاده می‌شود. به عنوان مثال، می‌توان به یک بازیگر یا خواننده مشهور که تأثیر زیادی در صنعت خود دارد، به عنوان "movie star" یا "pop star" اشاره کرد.

    کاربردهای مختلف

    - در علم نجوم: در علم نجوم، ستاره‌ها به عنوان مراجع زمانی و مکانی مورد استفاده قرار می‌گیرند. انسان‌ها از زمان‌های دور از ستاره‌ها برای ناوبری استفاده کرده‌اند.

    - در فرهنگ و هنر: ستاره‌ها در ادبیات، شعر و هنر به عنوان نماد زیبایی، امید و راهنمایی استفاده می‌شوند. به عنوان مثال، ستاره‌های درخشان در آسمان می‌توانند نمادی از آرزوها و رویاها باشند.

    - در زبان روزمره: اصطلاحات مختلفی وجود دارد که با "star" ترکیب می‌شوند، مثل "star-studded" به معنای پرستاره یا "star-crossed" به معنای سرنوشت‌های ناگوار.

    نکات جالب

    - ستاره‌های دوتایی: برخی از ستاره‌ها به صورت دوتایی یا چندگانه وجود دارند که به یکدیگر نزدیک هستند و می‌توانند در مدارهای مشترک حول یک نقطه مرکزی بچرخند.

    - ستاره‌های نوترونی: این نوع ستاره‌ها پس از انفجار سوپرنوا به وجود می‌آیند و دارای چگالی بسیار بالایی هستند. یک قاشق چای‌خوری از ماده این ستاره‌ها می‌تواند به اندازه یک کوه باشد.

    - ستاره‌های متغیر: برخی از ستاره‌ها، به نام "ستاره‌های متغیر"، درخشش آنها در طول زمان تغییر می‌کند. این تغییرات می‌تواند به دلیل تغییرات داخلی یا تعامل با ستاره‌های دیگر باشد.

    - ستاره‌ها و زندگی: وجود ستاره‌ها و فرآیندهای هسته‌ای درون آنها، عنصرهای سنگین‌تر را تولید می‌کند که در نهایت به تشکیل سیارات و زندگی کمک می‌کند.

    گذشته‌ی ساده star چی میشه؟

    گذشته‌ی ساده star در زبان انگلیسی starred است.

    شکل سوم star چی میشه؟

    شکل سوم star در زبان انگلیسی starred است.

    شکل جمع star چی میشه؟

    شکل جمع star در زبان انگلیسی stars است.

    سوم‌شخص مفرد star چی میشه؟

    سوم‌شخص مفرد star در زبان انگلیسی stars است.

    ارجاع به لغت star

    از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

    شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

    کپی

    معنی لغت «star» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۷ آذر ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/star

    لغات نزدیک star

    • - staple
    • - stapler
    • - star
    • - star anise
    • - star apple
    پیشنهاد بهبود معانی

    آخرین مطالب وبلاگ

    مشاهده‌ی همه
    تفاوت city center و downtown چیست؟

    تفاوت city center و downtown چیست؟

    تفاوت lemon و lime چیست؟

    تفاوت lemon و lime چیست؟

    لغات شب یلدا به انگلیسی

    لغات شب یلدا به انگلیسی

    لغات تصادفی

    اگر معنی این لغات رو بلد نیستی کافیه روشون کلیک کنی!

    garbled gastrointestinal gateway gear up gelatinous out of nowhere over the years Jul jump at jump on the bandwagon Jun juristic just then just as kinda تندیس نفت ماهی آبشش‌آبی ماهی دهان‌کاغذی ماهی گل‌خورک مزین کیقباد یاتاقان نفتالین زعفران لق لحیم میلیارد میلیاردر میلیون
    بیش از ۷ میلیون کاربر در وب‌سایت و نرم‌افزارها نماد تجارت الکترونیکی دروازه پرداخت معتبر
    فست دیکشنری
    فست دیکشنری نرم‌افزار برتر اندروید به انتخاب کافه بازار فست دیکشنری برنده‌ی جایزه‌ی کاربرد‌پذیری فست دیکشنری منتخب بهترین نرم‌افزار و وب‌سایت در جشنواره‌ی وب و موبایل ایران

    فست دیکشنری
    دیکشنری مترجم AI دریافت نرم‌افزار اندروید دریافت نرم‌افزار iOS دریافت افزونه‌ی کروم خرید اشتراک تاریخچه‌ی لغت روز
    مترجم‌ها
    ترجمه انگلیسی به فارسی ترجمه آلمانی به فارسی ترجمه فرانسوی به فارسی ترجمه اسپانیایی به فارسی ترجمه ایتالیایی به فارسی ترجمه ترکی به فارسی ترجمه عربی به فارسی ترجمه روسی به فارسی
    ابزارها
    ابزار بهبود گرامر ابزار بازنویسی ابزار توسعه ابزار خلاصه کردن ابزار تغییر لحن
    وبلاگ
    وبلاگ فست‌دیکشنری گرامر واژه‌های دسته‌بندی شده نکات کاربردی خبرهای فست دیکشنری افتخارات و جوایز
    قوانین و ارتباط با ما
    پشتیبانی درباره‌ی ما راهنما پیشنهاد افزودن لغت حریم خصوصی قوانین و مقررات
    فست دیکشنری در شبکه‌های اجتماعی
    فست دیکشنری در اینستاگرام
    فست دیکشنری در توییتر
    فست دیکشنری در تلگرام
    فست دیکشنری در یوتیوب
    فست دیکشنری در تیکتاک
    تمامی حقوق برای وب سایت و نرم افزار فست دیکشنری محفوظ است.
    © 2007 - 2025 Fast Dictionary - Fastdic All rights reserved.