شکل جمع:
dominantsصفت تفضیلی:
more dominantصفت عالی:
most dominantچیره، مسلط، حکمفرما، نافذ، غالب، برجسته، نمایان، عمده، مشرف، مقتدر، مافوق، برتر
They had been oppressed by a more dominant race.
آنان توسط نژاد چیرهتری مورد ظلم و جور قرار گرفته بودند.
one of the dominant states in Brazil
یکی از ایالتهای برتر در کشور برزیل
... today you are great and dominant
... که امروز سالار و سرپنجهای
the dominant eye
چشم غالب (قویتر)
the dominant hemisphere of the brain
نیمکرهی غالب (در مغز)
تپهی مسلط (بر اطراف)
(روانشناسی) شخصیت چیره (یا سلطهگر)
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «dominant» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۲ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/dominant