بهترین، پیشترین، جلوترین، در درجه نخست
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
the foremost cabin of the ship
جلوترین کابین کشتی
He was the foremost writer of that period.
او گل سرسبد نویسندگان آن دوره بود.
Foremost among the causes was laziness.
عمدهترین علت، تنبلی بود.
در درجهی اول، اول از همه اینکه، قبل از هر چیزی، ارجحترین، اولین و مهمترین
در درجهی اول، اول از همه اینکه، قبل از هر چیزی، ارجحترین، اولین و مهمترین
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «foremost» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۰ خرداد ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/foremost