امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Foremost

ˈfɔːrmoʊst ˈfɔːməʊst
آخرین به‌روزرسانی:

معنی و نمونه‌جمله‌ها

adjective adverb C2
بهترین، پیش‌ترین، جلوترین، در درجه نخست

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

فست دیکشنری در ایکس
- the foremost cabin of the ship
- جلوترین کابین کشتی
- He was the foremost writer of that period.
- او گل سرسبد نویسندگان آن دوره بود.
- Foremost among the causes was laziness.
- عمده‌ترین علت، تنبلی بود.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد foremost

  1. adjective first in rank, order
    Synonyms:
    A-1 A-number-1 arch at the cutting edge at the leading edge champion chief front head headmost heavy heavy stuff heavyweight highest hotdog hotshot hot stuff inaugural initial leading most important number one original paramount preeminent premier primary prime primo principal supreme
    Antonyms:
    inferior last least lowest secondary unimportant

Collocations

  • first and foremost

    در درجه‌ی اول، اول از همه اینکه، قبل از هر چیزی، ارجح‌ترین، اولین و مهم‌ترین

Idioms

  • first and foremost

    در درجه‌ی اول، اول از همه اینکه، قبل از هر چیزی، ارجح‌ترین، اولین و مهم‌ترین

ارجاع به لغت foremost

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «foremost» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۶ دی ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/foremost

لغات نزدیک foremost

پیشنهاد بهبود معانی