آیکن بنر

سطح‌بندی CEFR در فست دیکشنری

سطح‌بندی CEFR در فست دیکشنری

مشاهده
Fast Dictionary - فست دیکشنری
حالت روز
حالت خودکار
حالت شب
خرید اشتراک
  • ورود یا ثبت‌نام
  • دیکشنری
  • مترجم
  • نرم‌افزار‌ها
    نرم‌افزار اندروید مشاهده
    نرم‌افزار اندروید
    نرم‌افزار آی‌او‌اس مشاهده
    نرم‌افزار آی او اس
    افزونه‌ی کروم مشاهده
    افزونه‌ی کروم
  • وبلاگ
  • پشتیبانی
  • خرید اشتراک
  • لغات من
    • معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها
    • انگلیسی به انگلیسی
    • مترادف و متضاد
    • Collocations
    • Idioms
    • سوال‌های رایج
    • ارجاع
    آخرین به‌روزرسانی: ۹ آذر ۱۴۰۲

    Chief

    tʃiːf tʃiːf

    شکل جمع:

    chiefs

    معنی chief | جمله با chief

    adjective B2

    رئیس، سر، پیشرو، قائد، سالار، فرمانده

    chief librarian

    سرکتابدار

    the chief engineer

    سرمهندس

    adjective

    عمده، مهم

    تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

    خرید اشتراک فست دیکشنری

    the chief advantages of this book

    مزایای عمده‌ی این کتاب

    I was his chief opponent.

    من رقیب اصلی او بودم.

    نمونه‌جمله‌های بیشتر

    one of Iran's chief cities

    یکی از شهرهای عمده‌ی ایران

    noun countable

    سر، رئیس، فرمانده

    editor-in-chief

    سرویراستار، سردبیر

    chief of police

    رئیس پلیس

    نمونه‌جمله‌های بیشتر

    He was the chief of all the rebels.

    او سردسته‌ی همه‌ی شورشیان بود.

    a tribal chief

    رئیس قبیله، سر قبیله

    پیشنهاد بهبود معانی

    انگلیسی به انگلیسی | مترادف و متضاد chief

    1. adjective most important, essential
      Synonyms:
      main key first leading major primary prime vital crucial essential significant foremost paramount supreme principal capital central effective grand highest superior telling weighty champion controlling especial momentous outstanding premier ruling star uppermost arch cardinal consequential number one potent predominant preeminent primal stellar
      Antonyms:
      unimportant inessential secondary minor unnecessary subordinate
    1. noun person in charge
      Synonyms:
      boss leader manager head supervisor director commander governor principal president captain general overseer ruler monarch dictator chieftain big shot big wheel big gun key player ringleader top brass foreperson head person proprietor bigwig honcho top cat sovereign suzerain
      Antonyms:
      employee worker subordinate servant underling apprentice

    Collocations

    in chief

    رئیس، دارای بالاترین مقام، پیشگه، سر

    Idioms

    too many chiefs and not enough indians (or all chiefs and no indians)

    (عامیانه) وضعی که طی آن همه می‌خواهند دستور بدهند و ریاست کنند و کسی نیست که کارها را انجام دهد

    سوال‌های رایج chief

    شکل جمع chief چی میشه؟

    شکل جمع chief در زبان انگلیسی chiefs است.

    ارجاع به لغت chief

    از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

    شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

    کپی

    معنی لغت «chief» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۸ آذر ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/chief

    لغات نزدیک chief

    • - chicory
    • - chide
    • - chief
    • - chief constable
    • - chief editor
    پیشنهاد بهبود معانی

    آخرین مطالب وبلاگ

    مشاهده‌ی همه
    انواع سبزیجات به انگلیسی

    انواع سبزیجات به انگلیسی

    اسامی گل ها به انگلیسی

    اسامی گل ها به انگلیسی

    انواع درختان به انگلیسی

    انواع درختان به انگلیسی

    لغات تصادفی

    اگر معنی این لغات رو بلد نیستی کافیه روشون کلیک کنی!

    eventually everlasting every one every other day exchange student exercise authority let go horny matcha pollen ghee tick off sine Ju quartz سبیل زن‌ذلیل ستبر سترگ سجود اتراق کردن اولویت بالاخره انضباط محابا پلمب پلمب کردن افتادن انداختن تزیین
    بیش از ۷ میلیون کاربر در وب‌سایت و نرم‌افزارها نماد تجارت الکترونیکی دروازه پرداخت معتبر
    فست دیکشنری
    فست دیکشنری نرم‌افزار برتر اندروید به انتخاب کافه بازار فست دیکشنری برنده‌ی جایزه‌ی کاربرد‌پذیری فست دیکشنری منتخب بهترین نرم‌افزار و وب‌سایت در جشنواره‌ی وب و موبایل ایران

    فست دیکشنری
    دیکشنری مترجم AI دریافت نرم‌افزار اندروید دریافت نرم‌افزار iOS دریافت افزونه‌ی کروم خرید اشتراک تاریخچه‌ی لغت روز
    مترجم‌ها
    ترجمه انگلیسی به فارسی ترجمه آلمانی به فارسی ترجمه فرانسوی به فارسی ترجمه اسپانیایی به فارسی ترجمه ایتالیایی به فارسی ترجمه ترکی به فارسی ترجمه عربی به فارسی ترجمه روسی به فارسی
    ابزارها
    ابزار بهبود گرامر ابزار بازنویسی ابزار توسعه ابزار خلاصه کردن ابزار تغییر لحن
    وبلاگ
    وبلاگ فست‌دیکشنری گرامر واژه‌های دسته‌بندی شده نکات کاربردی خبرهای فست دیکشنری افتخارات و جوایز
    قوانین و ارتباط با ما
    پشتیبانی درباره‌ی ما راهنما پیشنهاد افزودن لغت حریم خصوصی قوانین و مقررات
    فست دیکشنری در شبکه‌های اجتماعی
    فست دیکشنری در اینستاگرام
    فست دیکشنری در توییتر
    فست دیکشنری در تلگرام
    فست دیکشنری در یوتیوب
    فست دیکشنری در تیکتاک
    تمامی حقوق برای وب سایت و نرم افزار فست دیکشنری محفوظ است.
    © 2007 - 2025 Fast Dictionary - Fastdic All rights reserved.