فست‌دیکشنری ۱۷ ساله شد! 🎉

Chieftain

ˈtʃiːftɪn ˈtʃiːftɪn
آخرین به‌روزرسانی:

معنی و نمونه‌جمله

  • noun
    سالار، سردسته، رئیس قبیله
    • - an African chieftain
    • - سر قبیله‌ی افریقایی
پیشنهاد بهبود معانی

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

مترادف و متضاد chieftain

  1. noun One who is highest in rank or authority
    Synonyms: headman, chief, boss, director, head, captain, hierarch, leader, master, honcho, tribal-chief

ارجاع به لغت chieftain

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «chieftain» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۳۰ اردیبهشت ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/chieftain

لغات نزدیک chieftain

پیشنهاد بهبود معانی