گذشتهی ساده:
captainedشکل سوم:
captainedسومشخص مفرد:
captainsوجه وصفی حال:
captainingشکل جمع:
captains(نظامی) سروان، ناخدا، سرکرده، سالار، سرور، میاندار، سردسته، سرفرمانده
لیست کامل لغات دستهبندی شدهی واژگان کاربردی سطح متوسط
the captains of commerce and industry
سروران تجارت و صنعت
Hejazi captained the soccer team well.
حجازی تیم فوتبال را خوب رهبری میکرد.
(ارتش) سروان، (نیروی دریایی) ناخدا یکم (فرمانده ی یگان شناور)، (هواپیما) خلبان، (ورزش) ارشد گروه، کاپیتان تیم، سرگروه (امریکا - پلیس) سرکلانتر، رئیس کلانتری
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
(امریکا - احزاب سیاسی) رئیس حوزه
سروری کردن، خلبانی (و ناخدایی و سروانی و غیره) کردن
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «captain» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۸ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/captain