آیکن بنر

سطح‌بندی CEFR در فست دیکشنری

سطح‌بندی CEFR در فست دیکشنری

مشاهده
Fast Dictionary - فست دیکشنری
حالت روز
حالت خودکار
حالت شب
خرید اشتراک
  • ورود یا ثبت‌نام
  • دیکشنری
  • مترجم
  • نرم‌افزار‌ها
    نرم‌افزار اندروید مشاهده
    نرم‌افزار اندروید
    نرم‌افزار آی‌او‌اس مشاهده
    نرم‌افزار آی او اس
    افزونه‌ی کروم مشاهده
    افزونه‌ی کروم
  • وبلاگ
  • پشتیبانی
  • خرید اشتراک
  • لغات من
    • معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها
    • انگلیسی به انگلیسی
    • مترادف و متضاد
    • سوال‌های رایج
    • ارجاع
    آخرین به‌روزرسانی: ۱۵ تیر ۱۴۰۴

    Master

    ˈmæstər ˈmɑːstə

    گذشته‌ی ساده:

    mastered

    شکل سوم:

    mastered

    سوم‌شخص مفرد:

    masters

    وجه وصفی حال:

    mastering

    شکل جمع:

    masters

    معنی master | جمله با master

    noun countable B2

    ارباب، کارفرما، صاحب، استاد، رئیس، مدیر، مرشد، پیر، سرور، سرپرست

    The servant gave his master's message.

    نوکر پیام اربابش را رساند.

    Napoleon wanted to become a master of Europe.

    ناپلئون می‌خواست سرور اروپا بشود.

    نمونه‌جمله‌های بیشتر

    The old wife said that her master and children were all ill.

    همسر پیر گفت که شوهر و بچه‌هایش همگی بیمارند.

    Who is the master of this house?

    سرپرست این خانواده کیست؟

    Eighty eager disciples sat around their master.

    هشتاد مرید مشتاق دور مرشد خود نشستند.

    The master ate his meal with his laborers.

    کارفرما با کارگرانش غذا خورد.

    His slaves considered him to be a kind master.

    در نظر بردگانش او ارباب رئوفی بود.

    the master of the orchard looked and saw

    خداوند بستان نظر کرد و دید

    The dog recognized his master.

    سگ صاحب خود را شناخت.

    The ship's master had a Persian accent.

    ناخدای کشتی لهجه‌ی فارسی داشت.

    master Ahmad, the carpenter

    استاد احمد نجار

    The apprentice mason obeys his master.

    شاگرد بنا از اوستای خود فرمانبری می‌کند.

    He is a master at lying.

    او در دروغگویی استاد است.

    Ferdowsi, a master of Perisan poetry

    فردوسی استاد شعر پارسی

    Golf master

    استاد گلف

    chess master

    استاد شطرنج

    the paintings of the great masters of the past

    نقاشی‌های هنرمندان بزرگ گذشته

    Master Ramin

    استاد رامین

    a headmaster

    مدیر مدرسه

    Our master entered the classroom later than usual.

    معلم ما دیرتر از معمول وارد کلاس شد.

    adjective

    اصل، اصلی، کلیدی، سرآمد، عمده

    تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

    نرم افزار اندروید فست دیکشنری

    a master musician

    موسیقی‌دان سرآمد

    master copy

    نسخه‌ی اصلی

    نمونه‌جمله‌های بیشتر

    master plan

    نقشه‌ی اصلی

    master key

    شاه کلید

    master data

    اطلاعات کلیدی

    master switch

    سوئیچ اصلی

    Fear of Communism was the master fear.

    ترس از کمونیسم‌ ترس عمده محسوب می‌شد.

    verb - transitive

    خوب یاد گرفتن، استاد شدن، تسلط یافتن بر، رام کردن، ماهر شدن، متبحر شدن، تبحر یافتن

    He mastered several sciences.

    او در چندین علم متبحر شد.

    In a short time he mastered mathematics.

    در مدتی کوتاه در ریاضیات چیره‌دست شد.

    نمونه‌جمله‌های بیشتر

    Human being has mastered nature.

    بشر بر طبیعت چیره شده ‌است.

    پیشنهاد بهبود معانی

    انگلیسی به انگلیسی | مترادف و متضاد master

    1. adjective expert
      Synonyms:
      skilled experienced proficient adept skillful masterly ace crackerjack crack
      Antonyms:
      amateur
    1. adjective main
      Synonyms:
      chief major leading prime principal foremost grand great paramount supreme predominant prevalent controlling original ascendant sovereign preponderant predicate overbearing regnant
      Antonyms:
      minor subordinate auxiliary copy duplicate
    1. noun person in charge, female or male
      Synonyms:
      boss manager head director supervisor chief leader ruler owner employer commander controller administrator general governor instructor teacher guide principal captain overseer judge lord tutor commanding officer skipper guru expert schoolmaster/ mistress taskmaster conqueror top dog head person chieftain preceptor commandant patriarch matriarch spiritual leader superintendent wheel swami slave driver
      Antonyms:
      servant
    1. noun expert, skilled person, female or male
      Synonyms:
      professional pro adept authority genius virtuoso maestro guru sage savant pundit connoisseur maven champion wizard artist victor winner doctor ace buff old hand proficient shark old pro real pro past master artiste doyen doyenne conqueror scientist whiz whiz-bang prima donna
      Antonyms:
      amateur
    1. verb learn; become proficient
      Synonyms:
      learn understand grasp acquire study pick up comprehend get the hang of get the knack of learn the ropes get hold of become proficient excel in hit the books bone up cram grind get down pat get down cold bury yourself in beat the game beat the system megastudy swamp
      Antonyms:
      be ignorant

    سوال‌های رایج master

    معنی master به فارسی چی می‌شه؟

    کلمه‌ی «master» در زبان فارسی به «استاد»، «سرور»، «ماهر»، یا «حرفه‌ای زبردست» ترجمه می‌شود؛ بسته به بافت و کاربرد، ممکن است معادل‌هایی مانند «کارشناس ارشد» یا «فرمانده» نیز برای آن به‌کار رود.

    واژه‌ی «master» مفهومی چندوجهی دارد و در حوزه‌های مختلف معنای خاص خود را پیدا می‌کند. در ساده‌ترین شکل، این واژه به شخصی اطلاق می‌شود که در یک زمینه، مهارتی بالا، تسلط کامل یا قدرت کنترل دارد. این تسلط می‌تواند از نوع فنی، هنری، علمی، یا حتی مدیریتی باشد. با وجود گستردگی معانی، جوهره‌ی اصلی این واژه همواره بر محور «مهارت، تسلط، یا فرماندهی» می‌چرخد.

    در آموزش و دانشگاه، «master» به مدرک تحصیلات تکمیلی اشاره دارد که معمولاً پس از لیسانس و پیش از دکترا دریافت می‌شود. در این معنا، اصطلاح «کارشناس ارشد» یا «فوق‌لیسانس» در فارسی معادل آن است. این مقطع، سطحی از دانش و تخصص را نشان می‌دهد که فرد در رشته‌ی خاصی به‌دست آورده و برای ورود به مشاغل تخصصی یا مسیرهای پژوهشی آمادگی بیشتری دارد. در رزومه و معرفی‌نامه‌ها، عنوان «Master of Arts» یا «Master of Science» به‌طور گسترده به چشم می‌خورد.

    در زمینه‌ی هنر و صنایع دستی، اصطلاح «master» به فردی گفته می‌شود که مهارت او در یک حرفه یا هنر به درجه‌ای عالی رسیده است؛ مثلاً یک مجسمه‌ساز برجسته، یک ویولونیست بی‌نقص، یا یک استاد خوشنویس. در این کاربرد، «master» نماد کمال فنی، سال‌ها تجربه و تسلط خلاقانه است. گاه از این واژه به عنوان لقبی افتخاری نیز استفاده می‌شود، مانند «Master Chef» یا «Grandmaster» در شطرنج.

    در زمینه‌های فنی و مهندسی، واژه‌ی «master» در ساختارهای کنترلی به کار می‌رود؛ مثلاً در سیستم‌های «master/slave» یا «master copy». در این موارد، «master» به جزء اصلی یا فرمانده اشاره دارد که وظیفه‌ی هدایت یا کنترل اجزای دیگر را بر عهده دارد. به عنوان مثال، «master key» کلیدی است که می‌تواند قفل‌های مختلفی را باز کند و نشان‌دهنده‌ی نوعی دسترسی فراگیر و ممتاز است.

    در فرهنگ عامه و زبان روزمره نیز «master» جایگاه خاصی دارد. عباراتی مانند to master a skill (تسلط یافتن بر یک مهارت) یا he is a master of negotiation (او استاد مذاکره است) نشان‌دهنده‌ی تأکید بر توانایی و چیره‌دستی‌اند. این واژه اغلب با تحسین همراه است و به عنوان نمادی از بلوغ حرفه‌ای یا ذهنی شناخته می‌شود. در کنار این‌ها، گاهی نیز بار معنایی سلسله‌مراتبی دارد؛ به‌ویژه در متون کلاسیک یا تاریخی که «master» به معنی ارباب یا صاحب قدرت به‌کار می‌رفت.

    «master» واژه‌ای غنی و چندلایه است که هم در علوم رسمی و هم در تعاملات روزمره، بیانگر تسلط، برتری و احترام است. کاربردهای متنوع آن، بازتابی از اهمیت مهارت، تجربه، و رهبری در زندگی انسانی است.

    گذشته‌ی ساده master چی میشه؟

    گذشته‌ی ساده master در زبان انگلیسی mastered است.

    شکل سوم master چی میشه؟

    شکل سوم master در زبان انگلیسی mastered است.

    شکل جمع master چی میشه؟

    شکل جمع master در زبان انگلیسی masters است.

    وجه وصفی حال master چی میشه؟

    وجه وصفی حال master در زبان انگلیسی mastering است.

    سوم‌شخص مفرد master چی میشه؟

    سوم‌شخص مفرد master در زبان انگلیسی masters است.

    ارجاع به لغت master

    از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

    شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

    کپی

    معنی لغت «master» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۵ آذر ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/master

    لغات نزدیک master

    • - mastaba or mastabah
    • - mastectomy
    • - master
    • - master builder
    • - master chief petty officer
    پیشنهاد بهبود معانی

    آخرین مطالب وبلاگ

    مشاهده‌ی همه
    لغات شب یلدا به انگلیسی

    لغات شب یلدا به انگلیسی

    اصطلاحات و لغات والیبالی در انگلیسی

    اصطلاحات و لغات والیبالی در انگلیسی

    لغات و اصطلاحات بسکتبال به انگلیسی

    لغات و اصطلاحات بسکتبال به انگلیسی

    لغات تصادفی

    اگر معنی این لغات رو بلد نیستی کافیه روشون کلیک کنی!

    paddle tennis sphygmomanometer motor home newsletter invoice wetsuit three sheets to the wind job hunting apply alumna antibody food poisoning for example for real for sure جهت‌دهی آنفلوانزا ماهی هامور سپور ماهی کفشک ماهی باراکودا ماهی آمبرجک ماهی سرخ‌طبل ماهی لوتی قفس ابطال باطله باطل کردن بطالت واجد شرایط
    بیش از ۷ میلیون کاربر در وب‌سایت و نرم‌افزارها نماد تجارت الکترونیکی دروازه پرداخت معتبر
    فست دیکشنری
    فست دیکشنری نرم‌افزار برتر اندروید به انتخاب کافه بازار فست دیکشنری برنده‌ی جایزه‌ی کاربرد‌پذیری فست دیکشنری منتخب بهترین نرم‌افزار و وب‌سایت در جشنواره‌ی وب و موبایل ایران

    فست دیکشنری
    دیکشنری مترجم AI دریافت نرم‌افزار اندروید دریافت نرم‌افزار iOS دریافت افزونه‌ی کروم خرید اشتراک تاریخچه‌ی لغت روز
    مترجم‌ها
    ترجمه انگلیسی به فارسی ترجمه آلمانی به فارسی ترجمه فرانسوی به فارسی ترجمه اسپانیایی به فارسی ترجمه ایتالیایی به فارسی ترجمه ترکی به فارسی ترجمه عربی به فارسی ترجمه روسی به فارسی
    ابزارها
    ابزار بهبود گرامر ابزار بازنویسی ابزار توسعه ابزار خلاصه کردن ابزار تغییر لحن
    وبلاگ
    وبلاگ فست‌دیکشنری گرامر واژه‌های دسته‌بندی شده نکات کاربردی خبرهای فست دیکشنری افتخارات و جوایز
    قوانین و ارتباط با ما
    پشتیبانی درباره‌ی ما راهنما پیشنهاد افزودن لغت حریم خصوصی قوانین و مقررات
    فست دیکشنری در شبکه‌های اجتماعی
    فست دیکشنری در اینستاگرام
    فست دیکشنری در توییتر
    فست دیکشنری در تلگرام
    فست دیکشنری در یوتیوب
    فست دیکشنری در تیکتاک
    تمامی حقوق برای وب سایت و نرم افزار فست دیکشنری محفوظ است.
    © 2007 - 2025 Fast Dictionary - Fastdic All rights reserved.