فقط تا پایان اردیبهشت فرصت دارید با قیمت ۱۴۰۳ اشتراک‌های فست‌دیکشنری را تهیه کنید.
آخرین به‌روزرسانی:

Buff

bʌf bʌf

گذشته‌ی ساده:

buffed

شکل سوم:

buffed

سوم‌شخص مفرد:

buffs

وجه وصفی حال:

buffing

شکل جمع:

buffs

صفت تفضیلی:

more buff

صفت عالی:

most buff

معنی و نمونه‌جمله‌ها

noun verb - transitive adverb

چرم گاومیش، چرم زرد خوابدار، ضربت، گاو وحشی،زرد نخودی، محکم، از چرم گاومیش، براق کردن، جلا، پوست انسان

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

جای تبلیغ شما در فست دیکشنری

She was wearing a buff uniform.

اونیفورم زرد مایل به قهوه‌ای به تن داشت.

He is a movie buff.

او خوره‌ی سینما است.

نمونه‌جمله‌های بیشتر

a history buff

علامه‌ی تاریخ

First polish the shoes, then buff them.

اول کفش‌ها را واکس بزن، بعد برق بینداز.

پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد buff

  1. adjective sandy color
    Synonyms:
    tan blonde light brown yellow-brown straw yellowish ochre tawny ecru bare nude lemon canary
  1. noun enthusiast
    Synonyms:
    fan lover addict devotee admirer expert aficionado hound fiend votary habitué freak
    Antonyms:
    opponent detractor
  1. verb polish to a shine
    Synonyms:
    shine smooth rub brush gloss glaze burnish scour furbish sandpaper pumice

Idioms

in the buff

عریان، لخت و پتی، لخت و عور

ارجاع به لغت buff

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «buff» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۹ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/buff

لغات نزدیک buff

پیشنهاد بهبود معانی