گذشتهی ساده:
furbishedشکل سوم:
furbishedسومشخص مفرد:
furbishesوجه وصفی حال:
furbishingپرداخت کردن، پاک کردن، جلا دادن، تجدید کردن، صورت تازه دادن به، تجدیدنظر کردن در
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
to furbish a Ghajar silver tray
سینی نقرهی عهد قاجار را برق انداختن
My freshly furbished bedroom.
اتاق خواب من که تازه تعمیر شدهاست.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «furbish» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۳ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/furbish