فقط تا پایان اردیبهشت فرصت دارید با قیمت ۱۴۰۳ اشتراک‌های فست‌دیکشنری را تهیه کنید.

Furbish

ˈfɜːrˌbɪʃ ˈfɜːbɪʃ
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • گذشته‌ی ساده:

    furbished
  • شکل سوم:

    furbished
  • سوم‌شخص مفرد:

    furbishes
  • وجه وصفی حال:

    furbishing

معنی و نمونه‌جمله‌ها

verb - transitive
پرداخت کردن، پاک کردن، جلا دادن، تجدید کردن، صورت‌ تازه دادن به، تجدید‌نظر کردن در

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

همگام سازی در فست دیکشنری
- to furbish a Ghajar silver tray
- سینی نقره‌ی عهد قاجار را برق انداختن
- My freshly furbished bedroom.
- اتاق خواب من که تازه تعمیر شده‌است.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد furbish

  1. verb polish; renovate
    Synonyms:
    clean improve restore renew fix up shine brighten rehabilitate renovate refurbish recondition buff burnish rub smarten up spruce up gloss glaze deck out gussy up

ارجاع به لغت furbish

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «furbish» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/furbish

لغات نزدیک furbish

پیشنهاد بهبود معانی