گذشتهی ساده:
glossedشکل سوم:
glossedسومشخص مفرد:
glossesوجه وصفی حال:
glossingنرمی، صافی، براقی، جلا، جلوه ظاهر، برق انداختن، صیقل دادن، شرح، تفصیل، توضیح، تفسیر، تأویل، سفرنگ، حاشیه، فهرست معانی، تأویل کردن، حاشیه نوشتن بر
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
His selfishness had a humanitarian gloss about it.
خودپرستی او ظاهری بشردوستانه داشت.
He tried to gloss over his mistakes.
او کوشید اشتباهات خود را بپوشاند.
لعاب براق
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «gloss» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۱ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/gloss