آیکن بنر

سطح‌بندی CEFR در فست دیکشنری

سطح‌بندی CEFR در فست دیکشنری

مشاهده
Fast Dictionary - فست دیکشنری
حالت روز
حالت خودکار
حالت شب
خرید اشتراک
  • ورود یا ثبت‌نام
  • دیکشنری
  • مترجم
  • نرم‌افزار‌ها
    نرم‌افزار اندروید مشاهده
    نرم‌افزار اندروید
    نرم‌افزار آی‌او‌اس مشاهده
    نرم‌افزار آی او اس
    افزونه‌ی کروم مشاهده
    افزونه‌ی کروم
  • وبلاگ
  • پشتیبانی
  • خرید اشتراک
  • لغات من
    • معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها
    • انگلیسی به انگلیسی
    • مترادف و متضاد
    • Phrasal verbs
    • سوال‌های رایج
    • ارجاع
    آخرین به‌روزرسانی: ۱۱ تیر ۱۴۰۳

    Polish

    ˈpɑːlɪʃ ˈpoʊlɪʃ ˈpɒlɪʃ ˈpəʊlɪʃ

    گذشته‌ی ساده:

    polished

    شکل سوم:

    polished

    سوم‌شخص مفرد:

    polishes

    وجه وصفی حال:

    polishing

    شکل جمع:

    polishes

    معنی polish | جمله با polish

    verb - transitive

    صیقل دادن، جلا دادن، برق انداختن، (کفش و غیره) واکس زدن

    link-banner

    لیست کامل لغات دسته‌بندی شده‌ی کاربردی مقدماتی

    مشاهده

    Polish your shoes!

    کفش‌هایت را واکس بزن!

    She polished the table with a cloth.

    میز را با پارچه برق انداخت.

    نمونه‌جمله‌های بیشتر

    a polished surface

    سطح صیقلی (شده)

    noun singular

    واکس زدن (عمل)

    تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

    جای تبلیغ شما در فست دیکشنری

    I ran out of time to give my shoes a quick polish before the party.

    وقت نداشتم تا قبل از مهمانی به کفش‌هایم یه واکس سریع بزنم.

    He gave his worn-out shoes a quick polish.

    کفش‌ رنگ‌ورورفته‌اش رو یه واکس مختصر زد.

    noun singular

    جلا دادن، برق انداختن (عمل)

    The silverware sparkled after a good polish with a cleaning cloth.

    ظروف نقره پس از جلا دادن خوب با پارچه‌ی تمیزکننده برق می‌زدند.

    The marble floors glistened after a thorough polish.

    کف مرمر پس از برق انداختن تمام‌وکمال می‌درخشید.

    noun countable uncountable

    ماده‌ی جلادهنده، (درمورد کفش) واکس

    wood polish

    ماده‌ی جلا‌دهنده‌ی چوب

    He carefully applied the shoe polish to his worn-out boots.

    واکس کفش را با دقت به چکمه‌های رنگ‌وروفته‌اش زد.

    noun

    صیقل‌کاری، پولیش

    The polish on the table made it shine.

    صیقل‌کاری میز باعث درخشش آن شد.

    The polish on the silverware was great.

    پولیش ظروف نقره عالی بود.

    noun uncountable

    مجازی پیراستگی، ظرافت، جلا

    The polish of her presentation impressed the entire audience.

    پیراستگی ارائه‌ی او همه‌ی مخاطبان را تحت‌تأثیر قرار داد.

    His work had a professional polish that set it apart from the rest.

    کار او جلای حرفه‌ای‌ای داشت که آن را از کار بقیه متمایز می‌کرد.

    adjective

    مربوط به لهستان، لهستانی (مربوط به کشور لهستان و مردم و زبان آن) (با P بزرگ)

    The Polish flag features red and white colors.

    پرچم لهستان رنگ‌های قرمز و سفید دارد.

    My friend's parents are Polish and they make the most delicious pierogi.

    پدر و مادر دوستم لهستانی هستند و خوشمزه‌ترین پیروگی را درست می‌کنند.

    noun uncountable

    زبان‌شناسی لهستانی (با P بزرگ)

    She is fluent in Polish and English.

    او به لهستانی و انگلیسی مسلط است.

    I am learning Polish.

    دارم لهستانی یاد می‌گیرم.

    verb - transitive

    مجازی بهتر کردن

    Since we are going to France I have to polish up my French.

    چون عازم فرانسه هستیم، باید فرانسه‌ام را بهتر کنم.

    It is important to polish your resume before applying for a job.

    مهم است که پیش از درخواست شغل، رزومه‌ی خود را بهتر کنید.

    verb - transitive

    مجازی صیقل دادن، پیراسته کردن، پیراستن

    He decided to polish his father's poetry and have it published.

    تصمیم گرفت که اشعار پدرش را صیقل دهد و به چاپ برساند.

    The author spent months polishing the manuscript before submitting it to the publisher.

    نویسنده ماه‌ها وقت صرف کرده است تا نسخه‌ی دست‌نویس را پیش از ارسال به ناشر بپیراید.

    verb - intransitive

    جلا یافتن، صیقل خوردن، برق افتادن، (کفش و غیره) واکس خوردن

    After hours of sanding, the wooden floors began to polish.

    پس از ساعت‌ها سمباده زدن، کف‌های چوبی داشتند جلا می‌یافتند.

    The shoes will look much better once they are polished.

    کفش‌ پس از واکس خوردن ظاهر بسیار بهتری خواهد داشت.

    پیشنهاد بهبود معانی

    انگلیسی به انگلیسی | مترادف و متضاد polish

    1. noun shine, brightness
      Synonyms:
      brightness luster gloss glint sparkle sheen brilliance smoothness finish glaze veneer varnish burnish wax
      Antonyms:
      dullness
    1. noun cultivated look, performance
      Synonyms:
      style elegance grace class culture refinement breeding cultivation finish finesse urbanity suavity politesse
    1. verb shine, buff
      Synonyms:
      clean rub smooth brighten gloss wax buff scrub finish burnish glaze sleek slick furbish scour
      Antonyms:
      dull roughen
    1. verb improve performance, look
      Synonyms:
      better improve enhance refine amend correct perfect mend brush up cultivate finish touch up mature smooth furbish slick sleek make improvement emend round
      Antonyms:
      spoil ruin deface

    Phrasal verbs

    polish off

    تمام کردن

    polish up

    (عامیانه) بهتر کردن

    سوال‌های رایج polish

    گذشته‌ی ساده polish چی میشه؟

    گذشته‌ی ساده polish در زبان انگلیسی polished است.

    شکل سوم polish چی میشه؟

    شکل سوم polish در زبان انگلیسی polished است.

    شکل جمع polish چی میشه؟

    شکل جمع polish در زبان انگلیسی polishes است.

    وجه وصفی حال polish چی میشه؟

    وجه وصفی حال polish در زبان انگلیسی polishing است.

    سوم‌شخص مفرد polish چی میشه؟

    سوم‌شخص مفرد polish در زبان انگلیسی polishes است.

    ارجاع به لغت polish

    از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

    شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

    کپی

    معنی لغت «polish» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۶ آذر ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/polish

    لغات نزدیک polish

    • - poliomyelitis
    • - polis
    • - polish
    • - polish corridor
    • - polish notation
    پیشنهاد بهبود معانی

    آخرین مطالب وبلاگ

    مشاهده‌ی همه
    لغات شب یلدا به انگلیسی

    لغات شب یلدا به انگلیسی

    اصطلاحات و لغات والیبالی در انگلیسی

    اصطلاحات و لغات والیبالی در انگلیسی

    لغات و اصطلاحات بسکتبال به انگلیسی

    لغات و اصطلاحات بسکتبال به انگلیسی

    لغات تصادفی

    اگر معنی این لغات رو بلد نیستی کافیه روشون کلیک کنی!

    forever forgive and forget formality former fortitude fortuitous fortunately fountain of youth four hundred frederick fresh air Friday fungible furthermore futuristic معذب اسطوخدوس قلک غفلت کردن غافل شدن لب مطلب مشکل تانک الم‌شنگه عسکری آروغ آقا اسطرلاب جناغ سینه طاقدیس
    بیش از ۷ میلیون کاربر در وب‌سایت و نرم‌افزارها نماد تجارت الکترونیکی دروازه پرداخت معتبر
    فست دیکشنری
    فست دیکشنری نرم‌افزار برتر اندروید به انتخاب کافه بازار فست دیکشنری برنده‌ی جایزه‌ی کاربرد‌پذیری فست دیکشنری منتخب بهترین نرم‌افزار و وب‌سایت در جشنواره‌ی وب و موبایل ایران

    فست دیکشنری
    دیکشنری مترجم AI دریافت نرم‌افزار اندروید دریافت نرم‌افزار iOS دریافت افزونه‌ی کروم خرید اشتراک تاریخچه‌ی لغت روز
    مترجم‌ها
    ترجمه انگلیسی به فارسی ترجمه آلمانی به فارسی ترجمه فرانسوی به فارسی ترجمه اسپانیایی به فارسی ترجمه ایتالیایی به فارسی ترجمه ترکی به فارسی ترجمه عربی به فارسی ترجمه روسی به فارسی
    ابزارها
    ابزار بهبود گرامر ابزار بازنویسی ابزار توسعه ابزار خلاصه کردن ابزار تغییر لحن
    وبلاگ
    وبلاگ فست‌دیکشنری گرامر واژه‌های دسته‌بندی شده نکات کاربردی خبرهای فست دیکشنری افتخارات و جوایز
    قوانین و ارتباط با ما
    پشتیبانی درباره‌ی ما راهنما پیشنهاد افزودن لغت حریم خصوصی قوانین و مقررات
    فست دیکشنری در شبکه‌های اجتماعی
    فست دیکشنری در اینستاگرام
    فست دیکشنری در توییتر
    فست دیکشنری در تلگرام
    فست دیکشنری در یوتیوب
    فست دیکشنری در تیکتاک
    تمامی حقوق برای وب سایت و نرم افزار فست دیکشنری محفوظ است.
    © 2007 - 2025 Fast Dictionary - Fastdic All rights reserved.