گذشتهی ساده:
polishedشکل سوم:
polishedسومشخص مفرد:
polishesوجه وصفی حال:
polishingشکل جمع:
polishesصیقل دادن، جلا دادن، برق انداختن، (کفش و غیره) واکس زدن
لیست کامل لغات دستهبندی شدهی واژگان کاربردی سطح مقدماتی
a polished surface
سطح صیقلی (شده)
Polish your shoes!
کفشهایت را واکس بزن!
She polished the table with a cloth.
میز را با پارچه برق انداخت.
واکس زدن (عمل)
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
I ran out of time to give my shoes a quick polish before the party.
وقت نداشتم تا قبل از مهمانی به کفشهایم یه واکس سریع بزنم.
He gave his worn-out shoes a quick polish.
کفش رنگورورفتهاش رو یه واکس مختصر زد.
جلا دادن، برق انداختن (عمل)
The silverware sparkled after a good polish with a cleaning cloth.
ظروف نقره پس از جلا دادن خوب با پارچهی تمیزکننده برق میزدند.
The marble floors glistened after a thorough polish.
کف مرمر پس از برق انداختن تماموکمال میدرخشید.
مادهی جلادهنده، (درمورد کفش) واکس
wood polish
مادهی جلادهندهی چوب
He carefully applied the shoe polish to his worn-out boots.
واکس کفش را با دقت به چکمههای رنگوروفتهاش زد.
صیقلکاری، پولیش
The polish on the table made it shine.
صیقلکاری میز باعث درخشش آن شد.
The polish on the silverware was great.
پولیش ظروف نقره عالی بود.
مجازی پیراستگی، ظرافت، جلا
The polish of her presentation impressed the entire audience.
پیراستگی ارائهی او همهی مخاطبان را تحتتأثیر قرار داد.
His work had a professional polish that set it apart from the rest.
کار او جلای حرفهایای داشت که آن را از کار بقیه متمایز میکرد.
مربوط به لهستان، لهستانی (مربوط به کشور لهستان و مردم و زبان آن) (با P بزرگ)
The Polish flag features red and white colors.
پرچم لهستان رنگهای قرمز و سفید دارد.
My friend's parents are Polish and they make the most delicious pierogi.
پدر و مادر دوستم لهستانی هستند و خوشمزهترین پیروگی را درست میکنند.
زبانشناسی لهستانی (با P بزرگ)
She is fluent in Polish and English.
او به لهستانی و انگلیسی مسلط است.
I am learning Polish.
دارم لهستانی یاد میگیرم.
مجازی بهتر کردن
Since we are going to France I have to polish up my French.
چون عازم فرانسه هستیم، باید فرانسهام را بهتر کنم.
It is important to polish your resume before applying for a job.
مهم است که پیش از درخواست شغل، رزومهی خود را بهتر کنید.
مجازی صیقل دادن، پیراسته کردن، پیراستن
He decided to polish his father's poetry and have it published.
تصمیم گرفت که اشعار پدرش را صیقل دهد و به چاپ برساند.
The author spent months polishing the manuscript before submitting it to the publisher.
نویسنده ماهها وقت صرف کرده است تا نسخهی دستنویس را پیش از ارسال به ناشر بپیراید.
جلا یافتن، صیقل خوردن، برق افتادن، (کفش و غیره) واکس خوردن
After hours of sanding, the wooden floors began to polish.
پس از ساعتها سمباده زدن، کفهای چوبی داشتند جلا مییافتند.
The shoes will look much better once they are polished.
کفش پس از واکس خوردن ظاهر بسیار بهتری خواهد داشت.
تمام کردن
(عامیانه) بهتر کردن
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «polish» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۳ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/polish