گذشتهی ساده:
finessedوجه وصفی حال:
finessingظرافت، آدابدانی
the finesse of the surgeon's hand movements
ظرافت حرکت دستهای جراح
the pianist's finesse
آدابدانی نوازندهی پیانو
زیرکی، زرنگی، تدبیر، مهارت
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
The politician's finesse in negotiations allowed her to reach compromises with ease.
تدبیر این سیاستمدار در مذاکرات به او امکان داد تا بهآسانی به سازش برسد.
The politician displayed finesse in navigating through a complex diplomatic negotiation.
این سیاستمدار در هدایت مذاکرات پیچیدهی دیپلماتیک زیرکی نشان داد.
کلک زدن، زرنگی کردن (با کارت بازی)
The player finesse with the ten of clubs, successfully fooling his opponent.
این بازیکن با ده تا از خاجهایش کلک زد و با موفقیت حریفش را فریب داد.
He had to finesse with the seven of hearts in order to win the trick.
او باید با هفت دل زرنگی میکرد تا برنده شود.
با ظرافت و زیرکی انجام دادن
The experienced negotiator finessed the deal by carefully navigating the terms and conditions.
مذاکرهکنندهی باتجربه با پیمایش دقیق شرایط و ضوابط، معامله را با ظرافت و زیرکی انجام داد.
He finessed the difficult conversation by choosing his words carefully and maintaining a calm demeanor.
او گفتوگوی دشوار را با دقت در انتخاب کلمات و حفظ رفتار آرام با ظرافت و زیرکی انجام داد.
طفره رفتن، از زیر چیزی در رفتن، شانه خالی کردن
She finessed her responsibilities at work by delegating tasks to her team.
او با محول کردن وظایف به تیم خود از مسئولیتهای خود در محل کار طفره میرفت.
The politician finessed questions from the press to avoid giving direct answers.
این سیاستمدار برای اجتناب از پاسخگویی مستقیم، از زیر سؤالات مطبوعات در رفت.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «finesse» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۷ خرداد ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/finesse