آخرین به‌روزرسانی:

Feint

feɪnt feɪnt

گذشته‌ی ساده:

feinted

شکل سوم:

feinted

سوم‌شخص مفرد:

feints

وجه وصفی حال:

feinting

شکل جمع:

feints

معنی و نمونه‌جمله‌ها

noun verb - intransitive

وانمود، نمایش دروغی، تظاهر، خدعه، فریب، (نظامی)حمله خدعه‌آمیز، وانمود کردن

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

نرم افزار اندروید فست دیکشنری

The movement of enemy tanks was no more than a feint.

جنبش تانکهای دشمن چیزی جز وانمود نبود.

He feinted a movement to the left but suddenly attacked toward the right.

او وانمود کرد که می‌خواهد به چپ برود؛ ولی ناگهان به طرف راست حمله کرد.

پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد feint

  1. noun pretense
    Synonyms:
    sham pretext ruse trick deceit artifice hoax subterfuge ploy stratagem dodge blind shift stall pretension imposture wile fake cheat maneuver expedient gambit play bait distraction bluff make-believe mock attack hoodwinking snare
    Antonyms:
    truth

ارجاع به لغت feint

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «feint» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۲ خرداد ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/feint

لغات نزدیک feint

پیشنهاد بهبود معانی