Ploy

plɔɪ plɔɪ
آخرین به‌روزرسانی:

معنی و نمونه‌جمله‌ها

noun countable
تمهید، عمل، اقدام، کار، امر، حیله، حقه، حربه

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

هوش مصنوعی فست دیکشنری
- His backache was a ploy to get out of carrying the suitcases.
- کمردرد او حیله‌ای بود برای اینکه از بردن چمدان‌ها شانه خالی کند.
- The child's tears were just a ploy to avoid going to bed on time.
- اشک‌های کودک فقط حقه‌ای برای طفره رفتن از زود خوابیدن بود.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد ploy

  1. noun game, trick
    Synonyms: artifice, contrivance, device, dodge, feint, gambit, maneuver, move, play, ruse, scheme, stratagem, subterfuge, tactic, wile

ارجاع به لغت ploy

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «ploy» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۵ آبان ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/ploy

لغات نزدیک ploy

پیشنهاد بهبود معانی