تمهید، عمل، اقدام، کار، امر، حیله، حقه، حربه
لیست کامل لغات دستهبندی شدهی واژگان کاربردی سطح فوق متوسط
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
His backache was a ploy to get out of carrying the suitcases.
کمردرد او حیلهای بود برای اینکه از بردن چمدانها شانه خالی کند.
The child's tears were just a ploy to avoid going to bed on time.
اشکهای کودک فقط حقهای برای طفره رفتن از زود خوابیدن بود.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «ploy» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۹ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/ploy