فقط تا پایان اردیبهشت فرصت دارید با قیمت ۱۴۰۳ اشتراک‌های فست‌دیکشنری را تهیه کنید.
آخرین به‌روزرسانی:

Ploy

plɔɪ plɔɪ

معنی و نمونه‌جمله‌ها

noun countable

تمهید، عمل، اقدام، کار، امر، حیله، حقه، حربه

link-banner

لیست کامل لغات دسته‌بندی شده‌ی واژگان کاربردی سطح فوق متوسط

مشاهده

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

نرم افزار آی او اس فست دیکشنری

His backache was a ploy to get out of carrying the suitcases.

کمردرد او حیله‌ای بود برای اینکه از بردن چمدان‌ها شانه خالی کند.

The child's tears were just a ploy to avoid going to bed on time.

اشک‌های کودک فقط حقه‌ای برای طفره رفتن از زود خوابیدن بود.

پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد ploy

  1. noun game, trick
    Synonyms:
    trick play move scheme maneuver tactic ruse device dodge wile stratagem artifice contrivance feint gambit subterfuge

ارجاع به لغت ploy

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «ploy» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۹ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/ploy

لغات نزدیک ploy

پیشنهاد بهبود معانی