آیکن بنر

زبان‌های آلمانی، فرانسوی، اسپانیایی، ایتالیایی، عربی و ترکی به مترجم هوش مصنوعی اضافه شد

زبان‌های دیگر به مترجم هوش مصنوعی اضافه شد

استفاده کن
    آخرین به‌روزرسانی:

    Pretext

    ˈpriːtekst ˈpriːtekst

    معنی pretext | جمله با pretext

    noun

    بهانه، عذر، دستاویز، مستمسک، بهانه آوردن

    link-banner

    لیست کامل لغات دسته‌بندی شده‌ی واژگان کاربردی سطح پیشرفته

    مشاهده

    تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

    خرید اشتراک فست دیکشنری

    His pretext was that he was sick.

    بهانه‌ی او این بود که بیمار است.

    پیشنهاد بهبود معانی

    انگلیسی به انگلیسی | مترادف و متضاد pretext

    1. noun disguise; alleged reason
      Synonyms:
      excuse cover mask pretense show appearance guise cover story alibi face veil front device plea ruse cloak color bluff ploy semblance simulation subterfuge affectation cover-up coloring stratagem routine stall feint cop-out red herring masquerade fig leaf cleanup song and dance
      Antonyms:
      truth reality

    Collocations

    under the pretext of

    به بهانه‌ی

    ارجاع به لغت pretext

    از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

    شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

    کپی

    معنی لغت «pretext» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۴ مرداد ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/pretext

    لغات نزدیک pretext

    پیشنهاد بهبود معانی

    لغات تصادفی

    اگر معنی این لغات رو بلد نیستی کافیه روشون کلیک کنی!

    dope carry-cot bassinet final whistle man of the match group stage long ball short ball sliding tackle the away goals rule the Champions League soccer ball penalty box goal kick the offside rule کاهو شیاف کلاغ بیمه سکانس انتگرال رختخواب مادرزن گلابی مهندس گلدان ترازو انجیر دنیا آسمان