امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی
استفاده کن

    Plea

    pliː pliː
    آخرین به‌روزرسانی:
    |

    • شکل جمع:

      pleas

    معنی و نمونه‌جمله‌ها

    noun C2
    دادخواست، منازعه، مشاجره، مدافعه، عذر، بهانه، تقاضا، استدعا، پیشنهاد، وعده مشروط، ادعا link-banner

    لیست کامل لغات دسته‌بندی شده‌ی ۵۰۴ واژه‌ی ضروری

    مشاهده

    تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

    نرم افزار اندروید فست دیکشنری
    - He left earlier with the plea of a headache.
    - به بهانه‌ی سردرد زودتر رفت.
    - He rejected the pleas of the condemned man.
    - التماس‌های مرد محکوم را رد کرد.
    - a plea of not guilty
    - اظهارنامه‌ی بی‌گناهی
    پیشنهاد بهبود معانی

    مترادف و متضاد plea

    1. noun begging request
      Synonyms:
      prayer petition appeal request application suit solicitation entreaty supplication imploration intercession overture orison imprecation round robin
      Antonyms:
      reply answer
    1. noun excuse, defense
      Synonyms:
      explanation justification argument defense cause claim story alibi apology rationalization allegation mitigation vindication pretext extenuation right action pleading cop-out palliation whitewash out song and dance fish tale
      Antonyms:
      decision sentence

    ارجاع به لغت plea

    از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

    شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

    کپی

    معنی لغت «plea» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۴ اسفند ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/plea

    لغات نزدیک plea

    پیشنهاد بهبود معانی

    لغات تصادفی

    اگر معنی این لغات رو بلد نیستی کافیه روشون کلیک کنی!

    دودگیر دور از جاده دور از مد نظر دور افتاده کردن دور زدن یک مانع دور سر گردانی دور لگام دوران انتقاد دوران زوال دوران کیهان دوران خدمت نظام دوربین فیلمبرداری ویدیو و تلویزیون دورفتاده دورنما مانند دوره فروشی کردن دورگه شدگی دورین دوزندگی کردن دوست خواهروار دوطرفگی