آیکن بنر

لیست کامل اصطلاحات انگلیسی با معنی و مثال

اصطلاحات انگلیسی با معنی و مثال

مشاهده
Fast Dictionary - فست دیکشنری
حالت روز
حالت خودکار
حالت شب
خرید اشتراک
  • ورود یا ثبت‌نام
  • دیکشنری
  • مترجم
  • نرم‌افزار‌ها
    نرم‌افزار اندروید مشاهده
    نرم‌افزار اندروید
    نرم‌افزار آی‌او‌اس مشاهده
    نرم‌افزار آی او اس
    افزونه‌ی کروم مشاهده
    افزونه‌ی کروم
  • وبلاگ
  • پشتیبانی
  • خرید اشتراک
  • لغات من
    • معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها
    • انگلیسی به انگلیسی
    • مترادف و متضاد
    • Phrasal verbs
    • Collocations
    • Idioms
    • سوال‌های رایج
    • ارجاع
    آخرین به‌روزرسانی: ۱۸ بهمن ۱۴۰۳

    Suit

    suːt suːt / / sjuːt

    گذشته‌ی ساده:

    suited

    شکل سوم:

    suited

    سوم‌شخص مفرد:

    suits

    وجه وصفی حال:

    suiting

    شکل جمع:

    suits

    معنی suit | جمله با suit

    noun countable A2

    پوشاک کت‌وشلوار (برای مردان)، کت‌ودامن، دوپیس (برای زنان)

    link-banner

    لیست کامل لغات دسته‌بندی شده‌ی کاربردی مقدماتی

    مشاهده

    He was wearing a black suit.

    کت‌وشلوار مشکی پوشیده بود.

    The suit's color perfectly matched her shoes and accessories.

    رنگ کت‌ودامن کاملاً با کفش و اکسسوری‌های او مطابقت داشت.

    نمونه‌جمله‌های بیشتر

    She wore a stylish blue suit to the important business meeting.

    او در جلسه‌ی کاری مهم، دوپیس آبی شیکی پوشیده بود.

    noun countable

    لباس (برای انجام فعالیتی خاص)

    تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

    همگام سازی در فست دیکشنری

    Mom bought me a new swimsuit for our vacation in Hawaii.

    مامان برای تعطیلات در هاوایی لباس شنای جدیدی برای من خرید.

    The astronaut put on her spacesuit.

    فضانورد لباس فضایی‌اش را پوشید.

    noun countable

    حقوق دعوی

    link-banner

    لیست کامل لغات دسته‌بندی شده‌ی حقوق

    مشاهده

    He filed a suit against the company for wrongful termination.

    او علیه این شرکت به دلیل فسخ غیرقانونی اقامه‌ی دعوی کرد.

    The judge dismissed the suit due to lack of evidence.

    قاضی به دلیل فقدان شواهد دعوی را رد کرد.

    noun countable

    ورق‌ هم‌خال (در بازی ورق)

    a 5-card suit

    پنج ورق هم‌خال

    Which suit is your favorite to play with in a game of poker?

    کدام ورق‌ هم‌خال را برای بازی در بازی پوکر دوست دارید؟

    noun countable informal

    مدیر کت‌وشلواری (برای اشاره به مردی که در سازمان و شرکت رتبه‌ی بالایی دارد اما احساسات انسانی و ایده‌های خوبی ندارد) (معمولاً به‌صورت جمع می‌آید)

    The group of suits gathered around the conference table.

    گروه مدیران کت‌وشلواری دور میز کنفرانس جمع شدند.

    The suit rarely shows any emotion or creativity.

    این مدیر کت‌وشلواری به‌ندرت احساسات یا خلاقیتی را نشان می‌دهد.

    verb - transitive B2

    مطابقت داشتن، سازگار بودن، جور درآمدن

    This job opportunity suits my skills and interests perfectly.

    این فرصت شغلی با مهارت‌ها و علایق من کاملاً مطابقت دارد.

    This job suits with his abilities.

    این شغل با استعدادهای او جور درمی‌آید.

    نمونه‌جمله‌های بیشتر

    The new layout of the office suits our team's collaborative approach.

    چیدمان جدید دفتر با رویکرد مشارکتی تیم ما جور درمی‌آید.

    verb - transitive B2

    به چیزی آمدن، به چیزی خوردن (درمورد لباس و غیره)

    This tie does not suit your jacket.

    این کراوات به کت شما نمی‌خورد.

    The navy blue dress suited her perfectly.

    این لباس آبی‌سرمه‌ای کاملاً به او می‌آمد.

    verb - transitive B2

    مناسب حالِ کسی بودن

    The new work schedule suits me perfectly.

    برنامه‌ی کاری جدید کاملاً مناسب حال من است.

    Moving the meeting to tomorrow suits me.

    انتقال جلسه به فردا مناسب حال من است.

    noun countable

    دومینوی هم‌عدد

    There was only one suit left in the game.

    فقط یک دومینوی هم‌عدد در بازی باقی مانده بود.

    The suit with the number six is missing.

    دومینوی هم‌عدد با عدد شش گم شده است.

    noun

    قدیمی خدم‌وحشم

    The suit of the king consisted of loyal advisors and guardians.

    خدم‌وحشم پادشاه متشکل از مشاوران و نگهبانان وفادار بود.

    The emperor's suit always traveled with him.

    خدم‌وحشم امپراتور همیشه همراه او بودند.

    verb - intransitive

    لباس پوشیدن (برای اشاره به لباس خاص) (معمولاً با up می‌آید)

    The astronauts suited up in their space suits.

    فضانوردان لباس فضایی خود را پوشیدند.

    It's time to suit up for the big game.

    وقت آن است که برای بازی بزرگ لباس بپوشی.

    verb - intransitive

    مناسب بودن، رضایت‌بخش بودن

    We believe that these prices don't suit.

    معتقدیم که این قیمت‌ها مناسب نیستند.

    The new proposal isn't suit.

    پیشنهاد جدید رضایت‌بخش نیست.

    پیشنهاد بهبود معانی

    انگلیسی به انگلیسی | مترادف و متضاد suit

    1. noun matching top and bottom clothing
      Synonyms:
      clothing outfit dress costume ensemble uniform wardrobe threads getup habit livery tuxedo gray flannel
    1. noun legal action
      Synonyms:
      case lawsuit trial prosecution proceeding litigation cause
    1. noun appeal, request
      Synonyms:
      request application petition plea prayer solicitation asking entreaty invocation attention court address requesting soliciting supplication imploration wooing imprecation courtship
      Antonyms:
      order demand
    1. verb be acceptable, appropriate
      Synonyms:
      fit do serve go agree match satisfy suffice answer conform correspond become benefit please square tally fulfill harmonize accord befit beseem fit in go with enhance flatter check check out fill the bill get by pass muster be proper for answer a need cut the mustard make the grade be seemly
      Antonyms:
      disagree displease dissatisfy
    1. verb adapt, tailor
      Synonyms:
      adjust modify change fit conform tailor accommodate revise satisfy please entertain amuse reconcile fit in gratify readjust fashion tailor-make proportion fill quadrate toe the mark
      Antonyms:
      reject refuse

    Phrasal verbs

    suit up

    لباس ورزشی پوشیدن، آماده شدن

    Collocations

    bring suit

    اقامه‌ی دعوی کردن، دادخواهی کردن، (از کسی) عارض شدن

    someone's strong (or strongest) suit

    صفت بارز، ویژگی برجسته، نقطه‌ی قدرت

    suit oneself

    مطابق میل خود عمل کردن

    Idioms

    follow suit

    1- پیروی کردن، تاسی کردن، دنباله روی کردن 2- (بازی ورق) همان خال را بازی کردن

    in one's birthday suit

    (عامیانه) لخت، عریان

    suit (right) down to the ground

    (عامیانه) کاملاً مناسب بودن

    سوال‌های رایج suit

    گذشته‌ی ساده suit چی میشه؟

    گذشته‌ی ساده suit در زبان انگلیسی suited است.

    شکل سوم suit چی میشه؟

    شکل سوم suit در زبان انگلیسی suited است.

    شکل جمع suit چی میشه؟

    شکل جمع suit در زبان انگلیسی suits است.

    وجه وصفی حال suit چی میشه؟

    وجه وصفی حال suit در زبان انگلیسی suiting است.

    سوم‌شخص مفرد suit چی میشه؟

    سوم‌شخص مفرد suit در زبان انگلیسی suits است.

    ارجاع به لغت suit

    از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

    شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

    کپی

    معنی لغت «suit» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۵ دی ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/suit

    لغات نزدیک suit

    • - suigeneris
    • - suint
    • - suit
    • - suit (right) down to the ground
    • - suit oneself
    پیشنهاد بهبود معانی

    آخرین مطالب وبلاگ

    مشاهده‌ی همه
    لغات انگلیسی مربوط به کریسمس

    لغات انگلیسی مربوط به کریسمس

    تفاوت city center و downtown چیست؟

    تفاوت city center و downtown چیست؟

    تفاوت lemon و lime چیست؟

    تفاوت lemon و lime چیست؟

    لغات تصادفی

    اگر معنی این لغات رو بلد نیستی کافیه روشون کلیک کنی!

    whisperer whether or not vet vocal tract venerableness v used ural exhaust unite in that case oval no matter any way you slice it upcoming غلبه غلو کردن قلوه‌سنگ قیلوله فغان صلیب حوالی حواله گل گوشت چرخ‌کرده بیغوله قیل‌وقال قدر قرابت غربت
    بیش از ۷ میلیون کاربر در وب‌سایت و نرم‌افزارها نماد تجارت الکترونیکی دروازه پرداخت معتبر
    فست دیکشنری
    فست دیکشنری نرم‌افزار برتر اندروید به انتخاب کافه بازار فست دیکشنری برنده‌ی جایزه‌ی کاربرد‌پذیری فست دیکشنری منتخب بهترین نرم‌افزار و وب‌سایت در جشنواره‌ی وب و موبایل ایران

    فست دیکشنری
    دیکشنری مترجم AI دریافت نرم‌افزار اندروید دریافت نرم‌افزار iOS دریافت افزونه‌ی کروم خرید اشتراک تاریخچه‌ی لغت روز
    مترجم‌ها
    ترجمه انگلیسی به فارسی ترجمه آلمانی به فارسی ترجمه فرانسوی به فارسی ترجمه اسپانیایی به فارسی ترجمه ایتالیایی به فارسی ترجمه ترکی به فارسی ترجمه عربی به فارسی ترجمه روسی به فارسی
    ابزارها
    ابزار بهبود گرامر ابزار بازنویسی ابزار توسعه ابزار خلاصه کردن ابزار تغییر لحن
    وبلاگ
    وبلاگ فست‌دیکشنری گرامر واژه‌های دسته‌بندی شده نکات کاربردی خبرهای فست دیکشنری افتخارات و جوایز
    قوانین و ارتباط با ما
    پشتیبانی درباره‌ی ما راهنما پیشنهاد افزودن لغت حریم خصوصی قوانین و مقررات
    فست دیکشنری در شبکه‌های اجتماعی
    فست دیکشنری در اینستاگرام
    فست دیکشنری در توییتر
    فست دیکشنری در تلگرام
    فست دیکشنری در یوتیوب
    فست دیکشنری در تیکتاک
    تمامی حقوق برای وب سایت و نرم افزار فست دیکشنری محفوظ است.
    © 2007 - 2025 Fast Dictionary - Fastdic All rights reserved.