آیکن بنر

زبان‌های آلمانی، فرانسوی، اسپانیایی، ایتالیایی، عربی و ترکی به مترجم هوش مصنوعی اضافه شد

زبان‌های دیگر به مترجم هوش مصنوعی اضافه شد

استفاده کن
آخرین به‌روزرسانی:

Suit

suːt suːt / / sjuːt

گذشته‌ی ساده:

suited

شکل سوم:

suited

سوم‌شخص مفرد:

suits

وجه وصفی حال:

suiting

شکل جمع:

suits

معنی suit | جمله با suit

noun countable A2

پوشاک کت‌وشلوار (برای مردان)، کت‌ودامن، دوپیس (برای زنان)

link-banner

لیست کامل لغات دسته‌بندی شده‌ی واژگان کاربردی سطح مقدماتی

مشاهده

He was wearing a black suit.

کت‌وشلوار مشکی پوشیده بود.

The suit's color perfectly matched her shoes and accessories.

رنگ کت‌ودامن کاملاً با کفش و اکسسوری‌های او مطابقت داشت.

نمونه‌جمله‌های بیشتر

She wore a stylish blue suit to the important business meeting.

او در جلسه‌ی کاری مهم، دوپیس آبی شیکی پوشیده بود.

noun countable

لباس (برای انجام فعالیتی خاص)

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

همگام سازی در فست دیکشنری

Mom bought me a new swimsuit for our vacation in Hawaii.

مامان برای تعطیلات در هاوایی لباس شنای جدیدی برای من خرید.

The astronaut put on her spacesuit.

فضانورد لباس فضایی‌اش را پوشید.

noun countable

حقوق دعوی

link-banner

لیست کامل لغات دسته‌بندی شده‌ی حقوق

مشاهده

He filed a suit against the company for wrongful termination.

او علیه این شرکت به دلیل فسخ غیرقانونی اقامه‌ی دعوی کرد.

The judge dismissed the suit due to lack of evidence.

قاضی به دلیل فقدان شواهد دعوی را رد کرد.

noun countable

ورق‌ هم‌خال (در بازی ورق)

a 5-card suit

پنج ورق هم‌خال

Which suit is your favorite to play with in a game of poker?

کدام ورق‌ هم‌خال را برای بازی در بازی پوکر دوست دارید؟

noun countable informal

مدیر کت‌وشلواری (برای اشاره به مردی که در سازمان و شرکت رتبه‌ی بالایی دارد اما احساسات انسانی و ایده‌های خوبی ندارد) (معمولاً به‌صورت جمع می‌آید)

The group of suits gathered around the conference table.

گروه مدیران کت‌وشلواری دور میز کنفرانس جمع شدند.

The suit rarely shows any emotion or creativity.

این مدیر کت‌وشلواری به‌ندرت احساسات یا خلاقیتی را نشان می‌دهد.

verb - transitive B2

مطابقت داشتن، سازگار بودن، جور درآمدن

This job opportunity suits my skills and interests perfectly.

این فرصت شغلی با مهارت‌ها و علایق من کاملاً مطابقت دارد.

This job suits with his abilities.

این شغل با استعدادهای او جور درمی‌آید.

نمونه‌جمله‌های بیشتر

The new layout of the office suits our team's collaborative approach.

چیدمان جدید دفتر با رویکرد مشارکتی تیم ما جور درمی‌آید.

verb - transitive B2

به چیزی آمدن، به چیزی خوردن (درمورد لباس و غیره)

This tie does not suit your jacket.

این کراوات به کت شما نمی‌خورد.

The navy blue dress suited her perfectly.

این لباس آبی‌سرمه‌ای کاملاً به او می‌آمد.

verb - transitive B2

مناسب حالِ کسی بودن

The new work schedule suits me perfectly.

برنامه‌ی کاری جدید کاملاً مناسب حال من است.

Moving the meeting to tomorrow suits me.

انتقال جلسه به فردا مناسب حال من است.

noun countable

دومینوی هم‌عدد

There was only one suit left in the game.

فقط یک دومینوی هم‌عدد در بازی باقی مانده بود.

The suit with the number six is missing.

دومینوی هم‌عدد با عدد شش گم شده است.

noun

قدیمی خدم‌وحشم

The suit of the king consisted of loyal advisors and guardians.

خدم‌وحشم پادشاه متشکل از مشاوران و نگهبانان وفادار بود.

The emperor's suit always traveled with him.

خدم‌وحشم امپراتور همیشه همراه او بودند.

verb - intransitive

لباس پوشیدن (برای اشاره به لباس خاص) (معمولاً با up می‌آید)

The astronauts suited up in their space suits.

فضانوردان لباس فضایی خود را پوشیدند.

It's time to suit up for the big game.

وقت آن است که برای بازی بزرگ لباس بپوشی.

verb - intransitive

مناسب بودن، رضایت‌بخش بودن

We believe that these prices don't suit.

معتقدیم که این قیمت‌ها مناسب نیستند.

The new proposal isn't suit.

پیشنهاد جدید رضایت‌بخش نیست.

پیشنهاد بهبود معانی

انگلیسی به انگلیسی | مترادف و متضاد suit

  1. noun matching top and bottom clothing
  1. noun legal action
  1. noun appeal, request
    Antonyms:

Phrasal verbs

suit up

جامه‌ی ویژه (مثلاً جامه‌ی فضایی یا لباس ورزش) پوشیدن و آماده شدن

Collocations

bring suit

اقامه‌ی دعوی کردن، دادخواهی کردن، (از کسی) عارض شدن

someone's strong (or strongest) suit

صفت بارز، ویژگی برجسته، نقطه‌ی قدرت

suit oneself

مطابق میل خود عمل کردن

Idioms

follow suit

1- پیروی کردن، تاسی کردن، دنباله روی کردن 2- (بازی ورق) همان خال را بازی کردن

in one's birthday suit

(عامیانه) لخت، عریان

suit (right) down to the ground

(عامیانه) کاملاً مناسب بودن

سوال‌های رایج suit

گذشته‌ی ساده suit چی میشه؟

گذشته‌ی ساده suit در زبان انگلیسی suited است.

شکل سوم suit چی میشه؟

شکل سوم suit در زبان انگلیسی suited است.

شکل جمع suit چی میشه؟

شکل جمع suit در زبان انگلیسی suits است.

وجه وصفی حال suit چی میشه؟

وجه وصفی حال suit در زبان انگلیسی suiting است.

سوم‌شخص مفرد suit چی میشه؟

سوم‌شخص مفرد suit در زبان انگلیسی suits است.

ارجاع به لغت suit

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «suit» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۰ مرداد ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/suit

لغات نزدیک suit

پیشنهاد بهبود معانی