گذشتهی ساده:
suitedشکل سوم:
suitedسومشخص مفرد:
suitsوجه وصفی حال:
suitingشکل جمع:
suitsپوشاک کتوشلوار (برای مردان)، کتودامن، دوپیس (برای زنان)
لیست کامل لغات دستهبندی شدهی واژگان کاربردی سطح مقدماتی
He was wearing a black suit.
کتوشلوار مشکی پوشیده بود.
The suit's color perfectly matched her shoes and accessories.
رنگ کتودامن کاملاً با کفش و اکسسوریهای او مطابقت داشت.
She wore a stylish blue suit to the important business meeting.
او در جلسهی کاری مهم، دوپیس آبی شیکی پوشیده بود.
لباس (برای انجام فعالیتی خاص)
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
Mom bought me a new swimsuit for our vacation in Hawaii.
مامان برای تعطیلات در هاوایی لباس شنای جدیدی برای من خرید.
The astronaut put on her spacesuit.
فضانورد لباس فضاییاش را پوشید.
حقوق دعوی
لیست کامل لغات دستهبندی شدهی حقوق
He filed a suit against the company for wrongful termination.
او علیه این شرکت به دلیل فسخ غیرقانونی اقامهی دعوی کرد.
The judge dismissed the suit due to lack of evidence.
قاضی به دلیل فقدان شواهد دعوی را رد کرد.
ورق همخال (در بازی ورق)
a 5-card suit
پنج ورق همخال
Which suit is your favorite to play with in a game of poker?
کدام ورق همخال را برای بازی در بازی پوکر دوست دارید؟
مدیر کتوشلواری (برای اشاره به مردی که در سازمان و شرکت رتبهی بالایی دارد اما احساسات انسانی و ایدههای خوبی ندارد) (معمولاً بهصورت جمع میآید)
The group of suits gathered around the conference table.
گروه مدیران کتوشلواری دور میز کنفرانس جمع شدند.
The suit rarely shows any emotion or creativity.
این مدیر کتوشلواری بهندرت احساسات یا خلاقیتی را نشان میدهد.
مطابقت داشتن، سازگار بودن، جور درآمدن
This job opportunity suits my skills and interests perfectly.
این فرصت شغلی با مهارتها و علایق من کاملاً مطابقت دارد.
This job suits with his abilities.
این شغل با استعدادهای او جور درمیآید.
The new layout of the office suits our team's collaborative approach.
چیدمان جدید دفتر با رویکرد مشارکتی تیم ما جور درمیآید.
به چیزی آمدن، به چیزی خوردن (درمورد لباس و غیره)
This tie does not suit your jacket.
این کراوات به کت شما نمیخورد.
The navy blue dress suited her perfectly.
این لباس آبیسرمهای کاملاً به او میآمد.
مناسب حالِ کسی بودن
The new work schedule suits me perfectly.
برنامهی کاری جدید کاملاً مناسب حال من است.
Moving the meeting to tomorrow suits me.
انتقال جلسه به فردا مناسب حال من است.
دومینوی همعدد
There was only one suit left in the game.
فقط یک دومینوی همعدد در بازی باقی مانده بود.
The suit with the number six is missing.
دومینوی همعدد با عدد شش گم شده است.
قدیمی خدموحشم
The suit of the king consisted of loyal advisors and guardians.
خدموحشم پادشاه متشکل از مشاوران و نگهبانان وفادار بود.
The emperor's suit always traveled with him.
خدموحشم امپراتور همیشه همراه او بودند.
لباس پوشیدن (برای اشاره به لباس خاص) (معمولاً با up میآید)
The astronauts suited up in their space suits.
فضانوردان لباس فضایی خود را پوشیدند.
It's time to suit up for the big game.
وقت آن است که برای بازی بزرگ لباس بپوشی.
مناسب بودن، رضایتبخش بودن
We believe that these prices don't suit.
معتقدیم که این قیمتها مناسب نیستند.
The new proposal isn't suit.
پیشنهاد جدید رضایتبخش نیست.
جامهی ویژه (مثلاً جامهی فضایی یا لباس ورزش) پوشیدن و آماده شدن
اقامهی دعوی کردن، دادخواهی کردن، (از کسی) عارض شدن
someone's strong (or strongest) suit
صفت بارز، ویژگی برجسته، نقطهی قدرت
مطابق میل خود عمل کردن
1- پیروی کردن، تاسی کردن، دنباله روی کردن 2- (بازی ورق) همان خال را بازی کردن
(عامیانه) لخت، عریان
suit (right) down to the ground
(عامیانه) کاملاً مناسب بودن
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «suit» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۵ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/suit