فقط تا پایان اردیبهشت فرصت دارید با قیمت ۱۴۰۳ اشتراک‌های فست‌دیکشنری را تهیه کنید.
آخرین به‌روزرسانی:

Befit

bɪˈfɪt bɪˈfɪt

گذشته‌ی ساده:

befitted

شکل سوم:

befitted

سوم‌شخص مفرد:

befits

وجه وصفی حال:

befitting

معنی و نمونه‌جمله‌ها

verb - transitive formal

مناسب بودن، شایسته بودن، درخور بودن، برازنده بودن، سزاوار بودن

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

خرید اشتراک فست دیکشنری

His behavior ill befits a university professor.

رفتار او شایسته‌ی یک استاد دانشگاه نیست.

Dress in a way that befits your age.

جوری لباس بپوش که مناسب سنت باشد.

پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد befit

  1. verb to be appropriate or suitable to
    Synonyms:
    suit become beseem behoove
  1. verb to be in keeping with
    Synonyms:
    fit match suit go with become correspond conform beseem

ارجاع به لغت befit

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «befit» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۲ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/befit

لغات نزدیک befit

پیشنهاد بهبود معانی