امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Befitting

bəˈfɪtɪŋ bɪˈfɪtɪŋ
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • گذشته‌ی ساده:

    befit
  • شکل سوم:

    befit

معنی و نمونه‌جمله‌ها

adjective
درخور، شایسته، برازنده، مناسب، سزاوار، فراخور، شایستگی

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

جای تبلیغ شما در فست دیکشنری
- a befitting punishment
- تنبیه سزاوار
- a befitting smile
- لبخندی برازنده
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد befitting

  1. adjective appropriate
    Synonyms:
    suitable right proper fitting apt correct decent seemly becoming felicitous just nice happy conforming behooving beseeming comme il faut kosher on the button on the nose what the doctor ordered according to Hoyle
    Antonyms:
    inappropriate unsuitable incorrect improper unbecoming unfitting

ارجاع به لغت befitting

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «befitting» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۷ اسفند ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/befitting

لغات نزدیک befitting

پیشنهاد بهبود معانی