Befog

American: bɪˈfɔːɡ British: bɪˈfɒɡ
آخرین به‌روزرسانی:

معنی و نمونه‌جمله‌ها

با مه پوشیدن، گیج کردن، سردرگم کردن، مبهم کردن، مه‌‌آلود کردن

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

خرید اشتراک فست دیکشنری
- to befog an issue
- مطلبی را مبهم کردن
- Old age has befogged his mind.
- پیری، فکرش را مختل کرده است.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد befog

  1. verb Make less visible or unclear
    Synonyms: obscure, cloud, blur, becloud, obnubilate, haze-over, fog, mist
  2. verb To make dim or indistinct
    Synonyms: becloud, bedim, blear, blur, cloud, dim, dull, eclipse, fog, gloom, mist, obfuscate, obscure, overcast, overshadow, shadow
  3. adjective
    Synonyms: conceal, confound, confuse, enshroud, mystify, puzzle

ارجاع به لغت befog

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «befog» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۵ آبان ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/befog

لغات نزدیک befog

پیشنهاد بهبود معانی