گذشتهی ساده:
foggedشکل سوم:
foggedسومشخص مفرد:
fogsوجه وصفی حال:
foggingآبوهوا مه، تیرگی، ابهام
لیست کامل لغات دستهبندی شدهی آبوهوا
Dense fog made driving difficult.
مه غلیظ رانندگی را دشوار میکرد.
Fog had covered the mountain's peak.
مه قلهی کوه را پوشانده بود.
Nicotine fog had filled the room.
دود نیکوتین اتاق را پر کرده بود.
I am in a complete fog about it.
اصلاً از آن سر درنمیآورم.
Steam has fogged the bathroom windows.
پنجرههای حمام بخار کرده است.
Mutual suspicion fogged the atmosphere of the negotiations.
سوء ظن متقابل، محیط مذاکرات را تیره کرد.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «fog» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۱ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/fog