گذشتهی ساده:
befuddledشکل سوم:
befuddledسومشخص مفرد:
befuddlesوجه وصفی حال:
befuddlingگیج کردن، مست کردن، (با مشروب) سرمست کردن
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
Old age has befuddled him.
پیری حواس او را مغشوش کرده است.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «befuddle» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۳ خرداد ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/befuddle