گذشتهی ساده:
disorientedشکل سوم:
disorientedسومشخص مفرد:
disorientsوجه وصفی حال:
disorientingبههم خوردن، ناجورشدن، غیرمتجانس شدن
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
The tourists were disoriented by the maze of the bazaar.
توریستها در پیچ و خم بازار گم شده بودند.
Too much work and lack of sleep had completely disoriented her.
کار زیاد و بیخوابی او را کاملاً گیج کرده بود.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «disorient» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۹ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/disorient