فست‌دیکشنری ۱۷ ساله شد! 🎉

Orient

ˈɔːriənt ˈɔːrient / / ˈɒri- ˈɔːrient / / ˈɒri-
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • گذشته‌ی ساده:

    oriented
  • شکل سوم:

    oriented
  • سوم شخص مفرد:

    orients
  • وجه وصفی حال:

    orienting

معنی و نمونه‌جمله‌ها

  • noun adjective adverb
    خاور، کشورهای خاوری، درخشندگی بسیار، مشرق زمین، شرق، به‌ طرف خاور رفتن، جهت‌یابی کردن، به جهت معینی راهنمایی کردن، میزان کردن
    • - He lived in the Orient for several years.
    • - چندین سال در خاور دور زندگی کرد.
    • - an orient gem
    • - گوهر تابناک
    • - the orient moon
    • - ماه طالع
    • - I oriented the telescope toward the moon.
    • - تلکسوپ را به سوی ماه تنظیم کردم.
    • - I need time to orient myself with this new environment.
    • - برای اینکه خودم رابا این محیط تازه تطبیق بدهم، احتیاج به زمان دارم.
    • - They help freshmen to orient themselves to college life.
    • - آن‌ها به دانشجویان سال اول کمک می‌کنند تا خود را با زندگی دانشگاهی هم‌ساز کنند (وفق بدهند).
    مشاهده نمونه‌جمله بیشتر
پیشنهاد بهبود معانی

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

مترادف و متضاد orient

  1. verb familiarize
    Synonyms: acclimatize, adapt, adjust, align, conform, determine, direct, get one’s bearings, locate, orientate, turn
    Antonyms: disorient

لغات هم‌خانواده orient

ارجاع به لغت orient

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «orient» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۳۰ اردیبهشت ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/orient

لغات نزدیک orient

پیشنهاد بهبود معانی