گذشتهی ساده:
orientedشکل سوم:
orientedسومشخص مفرد:
orientsوجه وصفی حال:
orientingخاور، کشورهای خاوری، درخشندگی بسیار، مشرق زمین، شرق، به طرف خاور رفتن، جهتیابی کردن، به جهت معینی راهنمایی کردن، میزان کردن
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
He lived in the Orient for several years.
چندین سال در خاور دور زندگی کرد.
an orient gem
گوهر تابناک
the orient moon
ماه طالع
I oriented the telescope toward the moon.
تلکسوپ را به سوی ماه تنظیم کردم.
I need time to orient myself with this new environment.
برای اینکه خودم رابا این محیط تازه تطبیق بدهم، احتیاج به زمان دارم.
They help freshmen to orient themselves to college life.
آنها به دانشجویان سال اول کمک میکنند تا خود را با زندگی دانشگاهی همساز کنند (وفق بدهند).
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «orient» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۴ خرداد ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/orient