فقط تا پایان اردیبهشت فرصت دارید با قیمت ۱۴۰۳ اشتراک‌های فست‌دیکشنری را تهیه کنید.
آخرین به‌روزرسانی:

Orientation

ˌɔːrienˈteɪʃn ˌɔːriənˈteɪʃn / / ˌɒri- ˌɔːriənˈteɪʃn / / ˌɒri-

شکل جمع:

orientations

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

noun C2

آشنایی، راهنمایی، جهت‌یابی

noun

گرایش، جهت، جهت یابی

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

نرم افزار اندروید فست دیکشنری

the orientation of a telescope

جهت تلسکوپ

These two nations are very different in their political orientation.

این دو ملت از نظر سوگیری سیاسی خیلی تفاوت بسیار دارند.

نمونه‌جمله‌های بیشتر

an orientation course

کلاس آشناسازی

I had a hard time regaining my orientation.

به سختی توازن خود را به دست آوردم.

پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد orientation

  1. noun introduction, adjustment
    Synonyms:
    adaptation direction location position adjustment coordination familiarization settling in bearings sense of direction assimilation acclimatization breaking in lay of the land fix
    Antonyms:
    disorientation mix-up

Collocations

orientation reflex

(روانشناسی) بازتاب سوگیری

orientation session

جلسه‌ی معارفه، جلسه‌‌ی توجیهی، جلسه‌ی آشنایی (جلسه‌‌ی آشنایی افراد تازه‌وارد سازمان، دانشگاه یا برنامه‌ی آموزشی با اطلاعات ضروری، فرهنگ، رویه‌ها و منابع موجود)

لغات هم‌خانواده orientation

  • noun
    orientation

ارجاع به لغت orientation

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «orientation» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۸ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/orientation

لغات نزدیک orientation

پیشنهاد بهبود معانی