فست‌دیکشنری ۱۷ ساله شد! 🎉

Oriental

ˌɔːriˈent̬l ˌɔːriˈentl / / ˌɒri- ˌɔːriˈentl / / ˌɒri-
آخرین به‌روزرسانی:

معنی و نمونه‌جمله‌ها

  • noun adjective
    شرقی، مشرقی، آسیایی، خاوری
    • - Oriental food
    • - خوراک خاور دور (به‌ویژه چینی)
    • - Oriental studies
    • - مطالعات وابسته به خاور زمین
    • - The best Oriental rugs are made in Iran.
    • - بهترین فرش‌های خاورزمین در ایران ساخته (بافته) می‌شود.
    • - Many Orientals have immigrated to Canada.
    • - بسیاری از بومیان خاور دور به کانادا مهاجرت کرده‌اند.
پیشنهاد بهبود معانی

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

مترادف و متضاد oriental

  1. adjective Said of people
    Synonyms: asian, eastern, far-eastern, chinese, near Eastern, byzantine, japanese
  2. noun A member of an Oriental race; the term is regarded as offensive by Asians (especially by Asian Americans)
    Synonyms: oriental person

ارجاع به لغت oriental

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «oriental» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۳۰ اردیبهشت ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/oriental

لغات نزدیک oriental

پیشنهاد بهبود معانی