Adapt

əˈdæpt əˈdæpt
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • گذشته‌ی ساده:

    adapted
  • شکل سوم:

    adapted
  • سوم‌شخص مفرد:

    adapts
  • وجه وصفی حال:

    adapting

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

verb - transitive B2
وفق دادن، موافق بودن، تعدیل کردن، مناسب کردن، مناسب شدن

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

همگام سازی در فست دیکشنری
- A teacher must adapt his instruction to meet student's needs.
- معلم باید تدریس خود را با نیاز شاگردان هماهنگ کند.
- They gradually adapted themselves to the environment.
- آن‌ها به‌تدریج خود را با محیط وفق دادند.
- The toughness of this material adapts it for many uses.
- این پارچه به‌دلیل استحکامی که دارد، برای کارهای زیادی مناسب است.
verb - transitive
اقتباس کردن، درست کردن
- He adapted Sadegh Hedayat's story for television.
- او داستان صادق هدایت را برای برنامه‌ی تلویزیونی اقتباس کرد.
- The film's plot was adapted from Sa'di.
- طرح فیلم براساس آثار سعدی درست شده بود.
verb - intransitive
سازگار شدن، سازگار کردن، جور کردن، جور شدن
- We must adapt to change.
- باید خود را با تغییرات سازگار کنیم.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد adapt

  1. verb adjust to a different situation or condition
    Synonyms:
    change alter adjust modify suit fit accommodate conform shape make match prepare revise familiarize accustom habituate reconcile tailor readjust qualify comply acclimate remodel square fashion get used to grow used to shape up come around play the game get act together roll with punches
    Antonyms:
    disturb disorder unfit dislocate

لغات هم‌خانواده adapt

  • verb - transitive
    adapt

ارجاع به لغت adapt

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «adapt» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۳۰ فروردین ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/adapt

لغات نزدیک adapt

پیشنهاد بهبود معانی