فقط تا پایان اردیبهشت فرصت دارید با قیمت ۱۴۰۳ اشتراک‌های فست‌دیکشنری را تهیه کنید.
آخرین به‌روزرسانی:

Habituate

həˈbɪtʃueɪt həˈbɪtʃueɪt

گذشته‌ی ساده:

habituated

شکل سوم:

habituated

سوم‌شخص مفرد:

habituates

وجه وصفی حال:

habituating

معنی و نمونه‌جمله

adverb

خو دادن، عادت دادن، سکونت کردن

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

نرم افزار اندروید فست دیکشنری

to habituate oneself to swimming in cold water

خود را به شنا در آب سرد عادت دادن

پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد habituate

  1. verb prepare, accustom
    Synonyms:
    train condition adjust acclimate familiarize season school harden discipline inure acclimatize break in tolerate endure devote make used to addict take to confirm
    Antonyms:
    neglect ignore

لغات هم‌خانواده habituate

  • verb - transitive
    habituate

ارجاع به لغت habituate

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «habituate» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۱ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/habituate

لغات نزدیک habituate

پیشنهاد بهبود معانی