همچنین میتوان از enure به جای inure استفاده کرد.
عادت دادن، خو دادن، آموخته کردن، معتاد کردن، موجب شدن
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
Gradually he became inured to that stifling environment.
کمکم به آن محیط خفقانآور خو گرفت.
I inured myself to those cold Iowa winters.
خودم را به آن زمستانهای سخت آیوا خو دادم.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «inure» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۲ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/inure