فست‌دیکشنری ۱۷ ساله شد! 🎉

Inure

ɪˈnjʊr ɪˈnjʊə
آخرین به‌روزرسانی:

توضیحات

همچنین می‌توان از enure به‌ جای inure استفاده کرد.

معنی و نمونه‌جمله‌ها

  • verb - transitive
    عادت دادن، خو دادن، آموخته کردن، معتاد کردن، موجب شدن
    • - Gradually he became inured to that stifling environment.
    • - کم‌کم به آن محیط خفقان‌آور خو گرفت.
    • - I inured myself to those cold Iowa winters.
    • - خودم را به آن زمستان‌های سخت آیوا خو دادم.
پیشنهاد بهبود معانی

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

مترادف و متضاد inure

  1. verb accustom
    Synonyms: acclimate, familiarize, habituate, harden, make ready, season, toughen, train

ارجاع به لغت inure

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «inure» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۴ اردیبهشت ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/inure

لغات نزدیک inure

پیشنهاد بهبود معانی