فقط تا پایان اردیبهشت فرصت دارید با قیمت ۱۴۰۳ اشتراک‌های فست‌دیکشنری را تهیه کنید.
آخرین به‌روزرسانی:

Inure

ɪˈnjʊr ɪˈnjʊə

توضیحات:

همچنین می‌توان از enure به‌ جای inure استفاده کرد.

معنی و نمونه‌جمله‌ها

verb - transitive

عادت دادن، خو دادن، آموخته کردن، معتاد کردن، موجب شدن

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

نرم افزار اندروید فست دیکشنری

Gradually he became inured to that stifling environment.

کم‌کم به آن محیط خفقان‌آور خو گرفت.

I inured myself to those cold Iowa winters.

خودم را به آن زمستان‌های سخت آیوا خو دادم.

پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد inure

  1. verb accustom
    Synonyms:
    train familiarize acclimate habituate season make ready harden toughen

ارجاع به لغت inure

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «inure» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۲ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/inure

لغات نزدیک inure

پیشنهاد بهبود معانی