۵۰٪ تخفیف دانشجویی برای اشتراک هوش مصنوعی تا پایان تیر 🧑🏻‍🎓
آخرین به‌روزرسانی:

Discipline

ˈdɪsɪplɪn ˈdɪsɪplɪn

گذشته‌ی ساده:

disciplined

شکل سوم:

disciplined

سوم‌شخص مفرد:

disciplines

شکل جمع:

disciplines

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

noun uncountable B2

قانون، مقررات، دستورالعمل

changes in the Roman Catholic discipline relating to fasting

تغییراتی در مقررات کلیسای کاتولیک در مورد روزه‌داری

Without discipline, chaos and disorder would reign in any organization.

فقدان مقررات در هر سازمان باعث چیرگی هرج‌ومرج و آشفتگی می‌شود.

noun uncountable

نظم، انظباط، خودداری، خودمهاری، اطاعت، فرمانبرداری

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

جای تبلیغ شما در فست دیکشنری

to maintain discipline

انضباط را حفظ کردن

The students' lack of discipline offended the professor.

بی‌انضباطی دانشجویان باعث رنجش استاد شد.

نمونه‌جمله‌های بیشتر

mental discipline

نظم فکری

She showed remarkable discipline؛ she did not refer to their insult at all.

او خودداری قابل‌ ملاحظه‌ای از خود نشان داد و اصلاً به توهین آن‌ها اشاره‌ای نکرد.

The commander praised the discipline of the troops.

فرمانده فرمانبرداری افراد قشون را مورد ستایش قرار داد.

noun countable

تنبیه، گوشمالی

Schoolboys were kept in line by floggings and other disciplines.

پسر مدرسه‌ای‌ها را با شلاق زدن و سایر تنبیه‌ها مجبور به اطاعت می‌کردند.

The parents used discipline for their child's disobedience.

والدین از تنبیه برای سرکشی فرزندشان استفاده می‌کردند.

noun countable formal

رشته‌ی تحصیلی، زمینه‌ی علمی یا پژوهشی

The discipline of physics has greatly contributed to advancements in the field of renewable energy.

رشته‌ی فیزیک نقش پررنگی در پیشرفت‌های حوزه‌ی انرژی تجدیدپذیر دارد.

In the discipline of psychology, researchers study the human mind and behavior.

پژوهشگران در رشته‌ی روانشناسی ذهن انسان و رفتار او را مطالعه می‌کنند.

verb - transitive

نظم ‌و ترتیب دادن، تأدیب کردن، منضبط کردن، دارای انضباط کردن

a disciplined football team

تیم فوتبال باانضباط

You must discipline yourselves to get up early in the morning and to take a cold bath.

باید خود را منضبط کنید که صبح زود بیدار شوید و دوش آب سرد بگیرید.

verb - transitive

تنبیه کردن، ادب کردن، گوشمالی دادن

They used to discipline students with whips.

شاگردان را با شلاق ادب می‌کردند.

The teacher disciplined the student for cheating on the exam.

معلم دانش‌آموز را به خاطر تقلب در امتحان تنبیه کرد.

پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد discipline

  1. noun regimen, training
    Synonyms:
    practice exercise preparation training control regulation method development education restraint limitation self-control conduct drill drilling self-restraint orderliness strictness willpower self-command inculcation cultivation domestication self-government indoctrination subordination will curb self-mastery
    Antonyms:
    disorder confusion neglect negligence chaos disorganization permissiveness
  1. noun punishment
    Synonyms:
    punishment correction chastisement castigation rod comeuppance getting yours hell to pay punition
    Antonyms:
    reward award
  1. noun field of study; subject of interest
    Synonyms:
    area specialty course curriculum branch of knowledge

لغات هم‌خانواده discipline

  • verb - transitive
    discipline

سوال‌های رایج discipline

معنی discipline به فارسی چی می‌شه؟

کلمه‌ی «Discipline» در زبان فارسی به «انضباط» یا «نظم و ترتیب» ترجمه می‌شود.

این واژه به مجموعه‌ای از قوانین، قواعد و رفتارهای مشخص اشاره دارد که فرد یا گروهی برای رسیدن به هدفی مشخص یا حفظ شرایط مطلوب رعایت می‌کنند. انضباط می‌تواند در زمینه‌های مختلفی از جمله تحصیلی، کاری، ورزشی و حتی شخصی به کار رود و نقش بسیار مهمی در پیشرفت و موفقیت افراد ایفا کند. داشتن انضباط یعنی توانایی کنترل خود و انجام وظایف به شکل منظم و دقیق حتی در شرایط سخت یا وقتی انگیزه کم است.

در حوزه تحصیلی، انضباط به معنای رعایت قوانین مدرسه یا دانشگاه، نظم در مطالعه، حضور منظم و انجام به موقع تکالیف است. دانش‌آموزان و دانشجویانی که انضباط خوبی دارند، معمولاً موفق‌ترند چون به طور مستمر و سازمان‌یافته کار می‌کنند و از حواس‌پرتی و تنبلی دوری می‌کنند. همچنین، این ویژگی به آن‌ها کمک می‌کند تا بهتر با مشکلات و چالش‌های یادگیری مقابله کنند.

در محیط کاری، discipline به معنای پیروی از دستورالعمل‌ها، زمان‌بندی‌ها و وظایف تعریف شده است. کارکنانی که انضباط دارند، به بهره‌وری بالاتر و کیفیت بهتر کار کمک می‌کنند و به نوعی پایه و اساس فرهنگ سازمانی مثبت هستند. انضباط در اینجا نه فقط مربوط به رفتار فردی بلکه به رعایت مقررات و همکاری با دیگران نیز مرتبط است.

علاوه بر جنبه‌های رسمی، انضباط در زندگی شخصی نیز اهمیت زیادی دارد. برای رسیدن به اهداف فردی مثل حفظ سلامتی، مدیریت زمان یا توسعه مهارت‌های جدید، نیاز به نظم و پشتکار مستمر است. بدون انضباط، بسیاری از برنامه‌ها و تصمیمات به نتیجه نمی‌رسند و انگیزه کاهش می‌یابد. از این رو، discipline یک ویژگی کلیدی برای رشد فردی و بهبود کیفیت زندگی محسوب می‌شود.

انضباط یک اصل اساسی در زندگی است که به انسان‌ها کمک می‌کند تا رفتارهای خود را مدیریت کنند، به اهدافشان برسند و در جامعه بهتر عمل کنند. این مفهوم با کنترل، تعهد و استمرار همراه است و می‌تواند پایه‌ی موفقیت‌های بزرگ در همه‌ی زمینه‌ها باشد. بدون داشتن انضباط، حتی افراد با استعداد نیز نمی‌توانند به موفقیت‌های پایدار دست یابند.

گذشته‌ی ساده discipline چی میشه؟

گذشته‌ی ساده discipline در زبان انگلیسی disciplined است.

شکل سوم discipline چی میشه؟

شکل سوم discipline در زبان انگلیسی disciplined است.

شکل جمع discipline چی میشه؟

شکل جمع discipline در زبان انگلیسی disciplines است.

سوم‌شخص مفرد discipline چی میشه؟

سوم‌شخص مفرد discipline در زبان انگلیسی disciplines است.

ارجاع به لغت discipline

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «discipline» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۱ تیر ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/discipline

لغات نزدیک discipline

پیشنهاد بهبود معانی