امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Drilling

American: ˈdrɪlɪŋ British: ˈdrɪlɪŋ
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • گذشته‌ی ساده:

    drilled
  • شکل سوم:

    drilled
  • سوم‌شخص مفرد:

    drills

معنی

noun
تمرین، تمرین نظامی، حفر، مته‌زنی

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

فست دیکشنری در اینستاگرام
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد drilling

  1. verb Make a hole, especially with a pointed power or hand tool
    Synonyms:
    practicing training disciplining teaching exercising tutoring tooling puncturing punching boring piercing perforating rehearsing instructing hitting channelling bitting
  1. verb To bore
    Synonyms:
    pounding puncturing inculcating impressing implanting driving piercing instilling
  1. noun The act of drilling a hole in the earth in the hope of producing petroleum
    Synonyms:
    boring oil production
  1. verb To instruct in a body of doctrine or belief
    Synonyms:
    inculcating
  1. verb To infuse knowledge of or skill in by repetitious instruction:
    Synonyms:
    teaching

ارجاع به لغت drilling

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «drilling» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۴ دی ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/drilling

لغات نزدیک drilling

پیشنهاد بهبود معانی