با خرید اشتراک یک‌ساله‌ی هوش مصنوعی، ۳ ماه اشتراک رایگان بگیر! از ۲۵ آبان تا ۲ آذر فرصت داری!

Drilling

American: ˈdrɪlɪŋ British: ˈdrɪlɪŋ
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • گذشته‌ی ساده:

    drilled
  • شکل سوم:

    drilled
  • سوم‌شخص مفرد:

    drills

معنی

noun
تمرین، تمرین نظامی، حفر، مته‌زنی

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

خرید اشتراک فست دیکشنری
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد drilling

  1. verb Make a hole, especially with a pointed power or hand tool
    Synonyms: practicing, training, disciplining, teaching, exercising, tutoring, tooling, puncturing, punching, boring, piercing, perforating, rehearsing, instructing, hitting, channelling, bitting
  2. verb To bore
    Synonyms: pounding, puncturing, inculcating, impressing, implanting, driving, piercing, instilling
  3. noun The act of drilling a hole in the earth in the hope of producing petroleum
    Synonyms: boring, oil production
  4. verb To instruct in a body of doctrine or belief
    Synonyms: inculcating
  5. verb To infuse knowledge of or skill in by repetitious instruction:
    Synonyms: teaching

ارجاع به لغت drilling

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «drilling» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱ آذر ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/drilling

لغات نزدیک drilling

پیشنهاد بهبود معانی