آیکن بنر

سطح‌بندی CEFR در فست دیکشنری

سطح‌بندی CEFR در فست دیکشنری

مشاهده
Fast Dictionary - فست دیکشنری
حالت روز
حالت خودکار
حالت شب
خرید اشتراک
  • ورود یا ثبت‌نام
  • دیکشنری
  • مترجم
  • نرم‌افزار‌ها
    نرم‌افزار اندروید مشاهده
    نرم‌افزار اندروید
    نرم‌افزار آی‌او‌اس مشاهده
    نرم‌افزار آی او اس
    افزونه‌ی کروم مشاهده
    افزونه‌ی کروم
  • وبلاگ
  • پشتیبانی
  • خرید اشتراک
  • لغات من
    • معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها
    • انگلیسی به انگلیسی
    • مترادف و متضاد
    • سوال‌های رایج
    • ارجاع
    آخرین به‌روزرسانی: ۱۳ آذر ۱۴۰۲

    Piercing

    ˈpɪrsɪŋ ˈpɪəsɪŋ

    گذشته‌ی ساده:

    pierced

    شکل سوم:

    pierced

    سوم‌شخص مفرد:

    pierces

    شکل جمع:

    piercings

    صفت تفضیلی:

    more piercing

    صفت عالی:

    most piercing

    معنی piercing | جمله با piercing

    adjective

    گوش‌خراش، تیز، بلند، کرکننده (صدا)

    link-banner

    لیست کامل لغات دسته‌بندی شده‌ی کاربردی پیشرفته

    مشاهده

    Her piercing voice could be heard from across the room.

    صدای گوش‌خراش او را می‌شد از آن سوی اتاق شنید.

    The piercing scream of the fire alarm woke me up from a deep sleep.

    فریاد کرکننده‌ی اعلام حریق من را از خواب عمیق بیدار کرد.

    adjective

    نافذ، گیرا، برا

    تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

    نرم افزار اندروید فست دیکشنری

    He looked at me with piercing eyes.

    با چشمان نافذ به من نگاه کرد.

    Her piercing gaze made me feel uneasy.

    نگاه برای او مرا معذب کرد.

    adjective

    سوزدار، پرسوز، گزنده (باد و سرما)

    The piercing wind whipped through the streets.

    باد سوزدار در خیابان‌ها می‌وزید.

    The piercing cold of the winter morning made it difficult to leave the warmth of my bed.

    سرمای گزنده‌ی صبح زمستانی، ترک کردن گرمی تختم را سخت می‌کرد.

    adjective

    سوزناک، برنده، گزنده

    The piercing criticism from the reviewer left the artist feeling devastated.

    انتقاد گزنده‌ی منتقد باعث شد که هنرمند احساس تباهی کند.

    a piercing comment

    نظری سوزناک

    noun countable uncountable

    آرایش و پیرایش پیرسینگ، آژین‌کاری، سوراخ‌کاری (نوعی روش زیباسازی صورت یا بدن که با سوراخ کردن قسمت موردنظر و آویزان کردن زیورآلات به آن انجام می‌شود)

    The piercing on her nose looked really cool.

    پیرسینگ روی بینی او واقعاً جالب به نظر می‌رسید.

    The woman proudly displayed her new piercing in her boobs.

    این زن آژین‌کاری‌های جدید روی ممه‌هایش را با افتخار نشان داد.

    پیشنهاد بهبود معانی

    انگلیسی به انگلیسی | مترادف و متضاد piercing

    1. adjective intense to the senses
      Synonyms:
      sharp keen fierce bitter severe acute painful powerful biting cold freezing frosty wintry high loud deafening agonizing excruciating stabbing penetrating blaring roaring shattering earsplitting high-pitched shrill stentorian stentorious thin treble Arctic numbing knifelike racking raw shooting exquisite
      Antonyms:
      weak soft low

    سوال‌های رایج piercing

    گذشته‌ی ساده piercing چی میشه؟

    گذشته‌ی ساده piercing در زبان انگلیسی pierced است.

    شکل سوم piercing چی میشه؟

    شکل سوم piercing در زبان انگلیسی pierced است.

    شکل جمع piercing چی میشه؟

    شکل جمع piercing در زبان انگلیسی piercings است.

    سوم‌شخص مفرد piercing چی میشه؟

    سوم‌شخص مفرد piercing در زبان انگلیسی pierces است.

    صفت تفضیلی piercing چی میشه؟

    صفت تفضیلی piercing در زبان انگلیسی more piercing است.

    صفت عالی piercing چی میشه؟

    صفت عالی piercing در زبان انگلیسی most piercing است.

    ارجاع به لغت piercing

    از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

    شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

    کپی

    معنی لغت «piercing» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۶ آذر ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/piercing

    لغات نزدیک piercing

    • - pier table
    • - pierce
    • - piercing
    • - piercing cry
    • - pieria
    پیشنهاد بهبود معانی

    آخرین مطالب وبلاگ

    مشاهده‌ی همه
    تفاوت lemon و lime چیست؟

    تفاوت lemon و lime چیست؟

    لغات شب یلدا به انگلیسی

    لغات شب یلدا به انگلیسی

    اصطلاحات و لغات والیبالی در انگلیسی

    اصطلاحات و لغات والیبالی در انگلیسی

    لغات تصادفی

    اگر معنی این لغات رو بلد نیستی کافیه روشون کلیک کنی!

    forever forgive and forget formality former fortitude fortuitous fortunately fountain of youth four hundred frederick fresh air Friday fungible furthermore futuristic معذب اسطوخدوس قلک غفلت کردن غافل شدن لب مطلب مشکل تانک الم‌شنگه عسکری آروغ آقا اسطرلاب جناغ سینه طاقدیس
    بیش از ۷ میلیون کاربر در وب‌سایت و نرم‌افزارها نماد تجارت الکترونیکی دروازه پرداخت معتبر
    فست دیکشنری
    فست دیکشنری نرم‌افزار برتر اندروید به انتخاب کافه بازار فست دیکشنری برنده‌ی جایزه‌ی کاربرد‌پذیری فست دیکشنری منتخب بهترین نرم‌افزار و وب‌سایت در جشنواره‌ی وب و موبایل ایران

    فست دیکشنری
    دیکشنری مترجم AI دریافت نرم‌افزار اندروید دریافت نرم‌افزار iOS دریافت افزونه‌ی کروم خرید اشتراک تاریخچه‌ی لغت روز
    مترجم‌ها
    ترجمه انگلیسی به فارسی ترجمه آلمانی به فارسی ترجمه فرانسوی به فارسی ترجمه اسپانیایی به فارسی ترجمه ایتالیایی به فارسی ترجمه ترکی به فارسی ترجمه عربی به فارسی ترجمه روسی به فارسی
    ابزارها
    ابزار بهبود گرامر ابزار بازنویسی ابزار توسعه ابزار خلاصه کردن ابزار تغییر لحن
    وبلاگ
    وبلاگ فست‌دیکشنری گرامر واژه‌های دسته‌بندی شده نکات کاربردی خبرهای فست دیکشنری افتخارات و جوایز
    قوانین و ارتباط با ما
    پشتیبانی درباره‌ی ما راهنما پیشنهاد افزودن لغت حریم خصوصی قوانین و مقررات
    فست دیکشنری در شبکه‌های اجتماعی
    فست دیکشنری در اینستاگرام
    فست دیکشنری در توییتر
    فست دیکشنری در تلگرام
    فست دیکشنری در یوتیوب
    فست دیکشنری در تیکتاک
    تمامی حقوق برای وب سایت و نرم افزار فست دیکشنری محفوظ است.
    © 2007 - 2025 Fast Dictionary - Fastdic All rights reserved.