گذشتهی ساده:
piercedشکل سوم:
piercedسومشخص مفرد:
piercesشکل جمع:
piercingsصفت تفضیلی:
more piercingصفت عالی:
most piercingگوشخراش، تیز، بلند، کرکننده (صدا)
لیست کامل لغات دستهبندی شدهی واژگان کاربردی سطح پیشرفته
Her piercing voice could be heard from across the room.
صدای گوشخراش او را میشد از آن سوی اتاق شنید.
The piercing scream of the fire alarm woke me up from a deep sleep.
فریاد کرکنندهی اعلام حریق من را از خواب عمیق بیدار کرد.
نافذ، گیرا، برا
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
He looked at me with piercing eyes.
با چشمان نافذ به من نگاه کرد.
Her piercing gaze made me feel uneasy.
نگاه برای او مرا معذب کرد.
سوزدار، پرسوز، گزنده (باد و سرما)
The piercing wind whipped through the streets.
باد سوزدار در خیابانها میوزید.
The piercing cold of the winter morning made it difficult to leave the warmth of my bed.
سرمای گزندهی صبح زمستانی، ترک کردن گرمی تختم را سخت میکرد.
سوزناک، برنده، گزنده
The piercing criticism from the reviewer left the artist feeling devastated.
انتقاد گزندهی منتقد باعث شد که هنرمند احساس تباهی کند.
a piercing comment
نظری سوزناک
آرایش و پیرایش پیرسینگ، آژینکاری، سوراخکاری (نوعی روش زیباسازی صورت یا بدن که با سوراخ کردن قسمت موردنظر و آویزان کردن زیورآلات به آن انجام میشود)
The piercing on her nose looked really cool.
پیرسینگ روی بینی او واقعاً جالب به نظر میرسید.
The woman proudly displayed her new piercing in her boobs.
این زن آژینکاریهای جدید روی ممههایش را با افتخار نشان داد.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «piercing» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۳ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/piercing