گذشتهی ساده:
piercedشکل سوم:
piercedسومشخص مفرد:
piercesوجه وصفی حال:
piercingخلیدن، سپوختن، سوراخ کردن (با نیزه و چیز نوکتیزی)،سفتن، فروکردن (نوک خنجر و غیره)، شکافتن، رسوخ کردن
لیست کامل لغات دستهبندی شدهی ۵۰۴ واژهی ضروری
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
She pierced my daughter's ear lobe with a needle.
با سوزن نرمهی گوش دخترم را سوراخ کرد.
The arrow pierced his side.
پیکان پهلوی او را سوراخ کرد.
The bullet pierced the wall.
گلوله دیوار را سوراخ کرد.
The cold pierced me to the bone.
سرما تا استخوانم نفوذ کرد.
Her plaintive words pierced me to the core.
سخنان رقتبار او در دلم اثر کرد.
The hungry child was looking at me with piercing eyes.
طفل گرسنه با چشمان نافذ به من نگاه میکرد.
moonlight pierced the skirt of night
(خیام) مهتاب به نور دامن شب بشکافت
Kandevan tunnel pierces through high mountains.
تونل کندوان کوههای رفیع را میشکافد.
Our tanks pierced the enemy's defensive lines.
تانکهای ما خطوط دفاعی دشمن را شکافتند.
The tower pierced the clouds like a sword.
برج ابرها را همچون شمشیر میشکافت.
She wished to pierce the mystery that was taking place in the bank.
او آرزو میکرد به کارهای اسرارآمیزی که در بانک انجام میشد، پی ببرد.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «pierce» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۲ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/pierce