امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Gash

ɡæʃ ɡæʃ
آخرین به‌روزرسانی:

معنی و نمونه‌جمله‌ها

noun verb - transitive
زخم، بریدگی، جای زخم در صورت، آلت تناسلی زن، مقاربت جنسی، توخالی، لاف، بد منظر، زشت، زیرک، خوش‌لباس، زخم زدن، بریدن، شکاف‌دارکردن، پرحرفی کردن

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

فست دیکشنری در ایکس
- The boxer had a deep gash over one eye.
- بالای یکی از چشم‌های مشت‌باز زخم عمیقی وجود داشت.
- The knife gashed his finger.
- چاقو دستش را مجروح کرد.
- Plow-blades were gashing the hard soil.
- تیغه‌های دستگاه شخم زمین سخت را می‌شکافت.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد gash

  1. noun cut made by slicing
    Synonyms:
    cleft furrow gouge incision laceration mark nip notch rent slash slit split tear wound
  1. verb cut by slicing
    Synonyms:
    carve cleave furrow gouge incise injure lacerate lance mark nip notch pierce rend slash slit split tear wound

ارجاع به لغت gash

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «gash» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۶ دی ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/gash

لغات نزدیک gash

پیشنهاد بهبود معانی