فقط تا پایان اردیبهشت فرصت دارید با قیمت ۱۴۰۳ اشتراک‌های فست‌دیکشنری را تهیه کنید.
آخرین به‌روزرسانی:

Incise

ɪnˈsaɪz ɪnˈsaɪz

گذشته‌ی ساده:

incised

شکل سوم:

incised

سوم‌شخص مفرد:

incises

وجه وصفی حال:

incising

معنی و نمونه‌جمله

verb - transitive

بریدن، کندن، چاک دادن، شکاف دادن، حجاری کردن

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

همگام سازی در فست دیکشنری

to incise a table with design

طرحی را بر میزی حک کردن

پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد incise

  1. verb cut into
    Synonyms:
    carve cut engrave etch chisel

ارجاع به لغت incise

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «incise» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۸ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/incise

لغات نزدیک incise

پیشنهاد بهبود معانی