فقط تا پایان اردیبهشت فرصت دارید با قیمت ۱۴۰۳ اشتراک‌های فست‌دیکشنری را تهیه کنید.
آخرین به‌روزرسانی:

Chisel

ˈtʃɪzl ˈtʃɪzl

گذشته‌ی ساده:

chiselled

شکل سوم:

chiselled

سوم‌شخص مفرد:

chisels

وجه وصفی حال:

chiselling

شکل جمع:

chisels

معنی و نمونه‌جمله‌ها

noun adverb

اسکنه، قلم درز، با اسکنه تراشیدن

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

خرید اشتراک فست دیکشنری

a hammer and chisel

چکش و اسکنه (قلم)

a statue chiselled out of marble

تندیسی که از مرمر تراشیده شده است

نمونه‌جمله‌های بیشتر

He managed to chisel money from passengers.

او هرجوری بود از مسافران پول می‌کشید.

پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد chisel

  1. noun shaping tool
    Synonyms:
    knife blade edge adze gouge
  1. verb cut, wear away
    Synonyms:
    cut shape sculpt sculpture carve hew incise roughcast roughhew

Idioms

chisel in

(عامیانه) انگل دیگران شدن، خود را تحمیل کردن، (ناخوانده) مهمان شدن

ارجاع به لغت chisel

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «chisel» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۹ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/chisel

لغات نزدیک chisel

پیشنهاد بهبود معانی