گذشتهی ساده:
chiselledشکل سوم:
chiselledسومشخص مفرد:
chiselsوجه وصفی حال:
chisellingشکل جمع:
chiselsاسکنه، قلم درز، با اسکنه تراشیدن
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
a hammer and chisel
چکش و اسکنه (قلم)
a statue chiselled out of marble
تندیسی که از مرمر تراشیده شده است
He managed to chisel money from passengers.
او هرجوری بود از مسافران پول میکشید.
(عامیانه) انگل دیگران شدن، خود را تحمیل کردن، (ناخوانده) مهمان شدن
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «chisel» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۹ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/chisel