گذشتهی ساده:
knifedشکل سوم:
knifedسومشخص مفرد:
knifesوجه وصفی حال:
knifingشکل جمع:
knivesتبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
get one's knife into somebody (or have one's knife in somebody)
به کسی آسیب یا ضرر رساندن، کارد را به استخوان کسی رساندن
like a (hot) knife through butter
مانند چاقو (ی داغ) در کره، به آسانی، بدون اشکال
وضع وخیم است، دو طرف آمادهی مشاجره و دعوا هستند، شمشیرها را کشیدهاند
twist (or turn) the knife in the wound
نمک روی زخم پاشیدن، بر عذاب کسی افزودن
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «knife» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۴ آبان ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/knife