گذشتهی ساده:
laceratedشکل سوم:
laceratedسومشخص مفرد:
laceratesوجه وصفی حال:
laceratingپاره کردن، مجروح کردن، آزردن، عذاب دادن، دریدن
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
As a result of falling in the mountain, his knee was lacerated in several places.
در اثر افتادن از کوه چند جای زانویش مجروح شد.
Broken glass lacerated his feet.
شیشهی شکسته پایش را مجروح کرد.
He delighted in lacerating cheats and thieves.
او از عذاب دادن آدمهای متقلب و دزد خوشش میآمد.
I am in love; my evidence is this lacerated heart
من عاشقم گواه من این قلب چاکچاک
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «lacerate» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۹ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/lacerate