گذشتهی ساده:
maimedشکل سوم:
maimedسومشخص مفرد:
maimsوجه وصفی حال:
maimingصدمه (جدی) دیدن یا زدن، نقصعضو کردن یا شدن، چلاق کردن یا شدن، فلج کردن یا شدن، معلول کردن یا شدن، معیوب کردن یا شدن، مصدوم کردن یا شدن
لیست کامل لغات دستهبندی شدهی ۵۰۴ واژهی ضروری
He was maimed in an auto accident.
او در تصادف ماشین نقصعضو شد.
The war left many soldiers maimed for life.
جنگ بسیاری از سربازان را برای همیشه معلول کرد.
آسیب، معلولیت، جراحت، نقصعضو، صدمه، عیب
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
The maim on his leg was still visible after all these years.
بعداز گذشت اینهمه سال هنوز زخم پایش قابل مشاهده بود.
Despite the maim, he continued to lead an active life.
باوجود معلولیت، او به زندگی فعال خود ادامه داد.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «maim» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۳ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/maim