با خرید اشتراک حرفه‌ای، می‌توانید پوشه‌ها و لغات ذخیره شده در بخش لغات من را در دیگر دستگاه‌های خود همگام‌سازی کنید

Maim

meɪm meɪm
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • گذشته‌ی ساده:

    maimed
  • شکل سوم:

    maimed
  • سوم شخص مفرد:

    maims
  • وجه وصفی حال:

    maiming
  • noun verb - transitive
    کسی را معیوب کردن، معیوب شدن، اختلال یا ازکارافتادگی عضوی، صدمه، جرج، ضرب و جرح، نقص عضو، چلاق کردن
    • - He was maimed in an auto accident.
    • - او در تصادف ماشین معلول شد.
پیشنهاد بهبود معانی

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

مترادف و متضاد maim

  1. verb cripple, put out of action
    Synonyms: batter, blemish, break, castrate, crush, damage, deface, disable, disfigure, dismember, disqualify, gimp, hack, hamstring, harm, hog-tie, hurt, impair, incapacitate, injure, lame, mangle, mar, massacre, maul, mayhem, mutilate, spoil, truncate, warp, wound
    Antonyms: aid, cure, heal, help, repair

ارجاع به لغت maim

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «maim» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۸ فروردین ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/maim

لغات نزدیک maim

پیشنهاد بهبود معانی