گذشتهی ساده:
disqualifiedشکل سوم:
disqualifiedسومشخص مفرد:
disqualifiesوجه وصفی حال:
disqualifyingسلب صلاحیت کردن از، شایسته ندانستن، مردودکردن (در امتحان و غیره)
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
His lack of sufficient education and experience disqualified him for this job.
نداشتن تحصیلات و تجربهی کافی موجب سلب صلاحیت او از این شغل گردید.
Since the accused was the judge's own brother, he had to disqualify himself.
چون متهم برادر قاضی بود، قاضی از خود سلب صلاحیت کرد.
Two infringements of the rules will disqualify a player.
دو مورد تخلف از مقررات موجب محروم شدن بازیکن خواهد شد.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «disqualify» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۰ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/disqualify