آیکن بنر

سطح‌بندی CEFR در فست دیکشنری

سطح‌بندی CEFR در فست دیکشنری

مشاهده
Fast Dictionary - فست دیکشنری
حالت روز
حالت خودکار
حالت شب
خرید اشتراک
  • ورود یا ثبت‌نام
  • دیکشنری
  • مترجم
  • نرم‌افزار‌ها
    نرم‌افزار اندروید مشاهده
    نرم‌افزار اندروید
    نرم‌افزار آی‌او‌اس مشاهده
    نرم‌افزار آی او اس
    افزونه‌ی کروم مشاهده
    افزونه‌ی کروم
  • وبلاگ
  • پشتیبانی
  • خرید اشتراک
  • لغات من
    • معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها
    • انگلیسی به انگلیسی
    • مترادف و متضاد
    • Collocations
    • Idioms
    • سوال‌های رایج
    • ارجاع
    آخرین به‌روزرسانی: ۲۴ بهمن ۱۴۰۳

    Bar

    bɑːr bɑː

    گذشته‌ی ساده:

    barred

    شکل سوم:

    barred

    سوم‌شخص مفرد:

    bars

    وجه وصفی حال:

    barring

    شکل جمع:

    bars

    توضیحات:

    در معنای پنجم در انگلیسی آمریکایی به‌جای bar از measure استفاده می‌شود.

    در معنای ششم در انگلیسی بریتانیایی به‌جای bar از bar line استفاده می‌شود.

    در معنای چهاردهم در انگلیسی آمریکایی به‌جای bar از the bar استفاده می‌شود.

    در معنای هجدهم bar مخفف لغت barometer است.

    معنی bar | جمله با bar

    noun countable A1

    بار، میخانه، نوشگاه، مشروب‌فروشی

    link-banner

    لیست کامل لغات دسته‌بندی شده‌ی کاربردی مقدماتی

    مشاهده

    She worked at the bar to pay for college.

    او در بار کار می‌کرد تا هزینه‌ی دانشگاه را بپردازد.

    The bar was crowded on Friday night.

    میخانه در شب جمعه شلوغ بود.

    noun countable B2

    تیر، میل، میله، تیرچه، نرده

    تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

    نرم افزار اندروید فست دیکشنری

    He leaned against the wooden bars of the fence.

    او به نرده‌های چوبی حصار تکیه داد.

    an iron bar

    میله‌ی آهنی

    نمونه‌جمله‌های بیشتر

    heavy bars across prison windows

    میله‌های کلفت (بر روی) پنجره‌های زندان

    noun countable B1

    شمش، قالب، قطعه، تکه (هر چیز مایعی که به‌شکل مستطیل جامد شده)

    bar of soap

    قالب صابون

    a bar of gold

    شمش طلا

    نمونه‌جمله‌های بیشتر

    chocolate bar

    تکه‌ی شکلات

    noun countable

    انگلیسی بریتانیایی اِلِمِنت (سیمی که در بخاری‌برقی‌ها به‌وسیله‌ی الکتریسیته، گرما تولید می‌کند)

    One bar of the electric heater had burned out.

    المنت بخاری‌برقی سوخته بود.

    He carefully replaced the damaged bar in the heater.

    او بادقت المنت آسیب‌دیده‌ی بخاری‌برقی را تعویض کرد.

    noun countable

    موسیقی میزان (بخش‌های کوچک و مساوی که قطعه‌ی موسیقی به آن تقسیم می‌شود)

    She struggled to play the complex rhythm in the fifth bar.

    او برای نواختن ریتم پیچیده در میزان پنجم به مشکل برخورد.

    The melody repeats every four bars.

    ملودی هر چهار میزان تکرار می‌شود.

    noun countable

    انگلیسی آمریکایی موسیقی خط میزان

    The bar clearly separates the measures in the musical score.

    خط میزان، به‌وضوح میزان‌ها را در صفحه‌ی نت موسیقی جدا می‌کند.

    A double bar indicates the end of a section.

    خط میزان‌ دوتایی نشان‌دهنده‌ی پایان بخش است.

    noun

    کامپیوتر ‌ خط، نوار (نشان‌دهنده‌‌ی وضعیت یا روندی در کامپیوتر یا تلفن همراه)

    link-banner

    لیست کامل لغات دسته‌بندی شده‌ی کامپیوتر

    مشاهده

    progress bar

    نوار پیشرفت

    My phone only had one bar, so I couldn't make a call.

    تلفن من فقط یک خط آنتن داشت، بنابراین نمی‌توانستم تماس بگیرم.

    نمونه‌جمله‌های بیشتر

    The laptop displayed three bars of Wi-Fi strength in the corner of the screen.

    لپ‌تاپ سه خط قدرت وای‌فای را در گوشه‌ی صفحه‌ی نمایش نشان می‌داد.

    noun countable

    انگلیسی آمریکایی نوار، نشان (در لباس‌های نظامی مشخص‌کننده‌ی درجه است)

    Each bar on his sleeve represented a year of service.

    هر نوار روی آستین او نشان‌دهنده‌ی یک سال خدمت بود.

    The general's uniform had multiple bars indicating his high rank.

    یونیفرم ژنرال دارای چندین نشان بود که مشخص‌کننده‌ی درجه‌ی بالای او بود.

    noun countable C2

    مانع (عامل بازدارنده)

    Illiteracy is a bar to success.

    بی‌سوادی مانع موفقیت است.

    His criminal record was a significant bar to employment.

    سابقه‌ی کیفری او مانع بزرگی برای استخدام بود.

    noun countable

    فیزیک بار (واحد اندازه‌گیری فشار برابر با صد کیلو پاسکال)

    The device is designed to withstand pressures up to 10 bars.

    این دستگاه برای تحمل فشار تا ده بار طراحی شده است.

    At a depth of 10 meters, the water pressure is approximately 1 bar.

    در عمق ده متری، فشار آب تقریباً یک بار است.

    verb - transitive

    بازداشتن، ممنوع کردن، جلوگیری کردن

    He was barred from attending the meeting.

    از حضور او در جلسه جلوگیری کردند.

    The contract bars employees from discussing internal affairs publicly.

    قرارداد، کارمندان را از بحث در مورد امور داخلی به‌صورت عمومی منع می‌کند.

    نمونه‌جمله‌های بیشتر

    The new law bars smoking in all public buildings.

    قانون جدید سیگار کشیدن را در تمام ساختمان‌های عمومی ممنوع می‌کند.

    verb - transitive

    بستن، مانع شدن، مسدود کردن (با قرار دادن میله و دیرک در سر راه)، حفاظ گذاشتن

    They barred the way.

    راه را سد کردند.

    They barred the windows after the recent break-ins.

    آن‌ها بعد از دزدی‌های اخیر پنجره‌ها را حفاظ زدند.

    نمونه‌جمله‌های بیشتر

    The shopkeeper barred the entrance with a heavy wooden plank.

    مغازه‌دار ورودی را با تخته‌ی چوبی ضخیم مسدود کرد.

    preposition formal

    به‌جز، به‌استنثا، به‌غیر از

    All the students passed the exam, bar one.

    همه‌ی دانش‌آموزان به‌جز یک نفر در امتحان قبول شدند.

    The store is open every day, bar Sundays.

    فروشگاه هر روز به‌غیر از یکشنبه‌ها باز است.

    noun singular

    انگلیسی بریتانیایی حقوق وکلای دادگستری، کانون وکلا

    link-banner

    لیست کامل لغات دسته‌بندی شده‌ی حقوق

    مشاهده

    Admission to the bar is a significant achievement for any lawyer.

    پذیرش در کانون وکلا دستاوردی مهم برای هر وکیل است.

    The requirements for joining the bar vary by jurisdiction.

    شرایط پیوستن به وکلای دادگستری در حوزه‌های قضایی مختلف متفاوت است.

    noun singular

    انگلیسی آمریکایی حقوق هیئت وکلا (با the)

    The bar has a responsibility to uphold ethical standards.

    هیئت وکلا مسئولیت دارد که استانداردهای اخلاقی را حفظ کند.

    Public perception of the bar is often influenced by high-profile cases.

    درک عمومی از هیئت وکلا اغلب تحت‌تأثیر پرونده‌های مهم قرار می‌گیرد.

    noun countable

    حقوق رد دعوی، شکست دادخواهی، علت رد شدن یا شکست دعوی، از بین رفتن (ادعا)

    The court found a legal bar to the enforcement of the agreement.

    دادگاه علتی قانونی برای رد دعوی و اجرای توافق‌نامه پیدا کرد.

    The existence of a prior settlement acted as a bar to further litigation.

    وجود توافق قبلی به عنوان رد دعوی برای رسیدگی قضایی بیشتر عمل کرد.

    noun countable

    حقوق دادگاه، نظام دادگاهی، محکمه، محل رسیدگی و داوری

    The accused man was summoned to the bar.

    (مرد) متهم به دادگاه احضار شد.

    the bar of public opinion

    دادگاه عقاید و آرای عمومی

    abbreviation

    بارومتر

    He glanced at the bar before heading out for his hike.

    او قبل از رفتن به کوه‌نوردی، نگاهی به بارومتر انداخت.

    The bar is a crucial instrument for weather forecasting.

    بارومتر ابزاری حیاتی برای پیش‌بینی آب‌وهوا است.

    پیشنهاد بهبود معانی

    انگلیسی به انگلیسی | مترادف و متضاد bar

    1. noun rod; straight length of material
      Synonyms:
      stick pole rod shaft rail rule strip streak stripe batten spar stake lever rib crosspiece crossbar boom slab billet spoke ingot pig paling stroke
    1. noun barrier; blockage
      Synonyms:
      obstacle block obstruction impediment hindrance restraint deterrent barrier wall fence road block barricade hurdle stumbling block encumbrance stop snag clog pale railing rail blank wall traverse
      Antonyms:
      help aid advantage
    1. noun establishment serving alcohol
      Synonyms:
      pub tavern saloon lounge taproom inn watering hole alehouse drinkery cocktail lounge bistro public house canteen tap rathskeller beer garden barroom
    1. noun legal system
      Synonyms:
      law court lawyers legal profession judiciary counsel attorneys tribunal judgment bench law court counselors solicitors barristers courtroom jurists dock law practice
    1. verb secure, usually with a length of material
      Synonyms:
      secure close lock fasten block plug seal jam bolt latch barricade blockade wall fence dam dike clog caulk trammel
      Antonyms:
      open unfasten loosen
    1. verb prohibit
      Synonyms:
      forbid ban prevent stop disallow exclude preclude restrain hinder obstruct interdict reject refuse deny eliminate frustrate limit debar rule out outlaw condemn discourage discountenance enjoin override interfere suspend boycott ostracize shut out keep out segregate circumvent freeze out exile except
      Antonyms:
      allow permit advocate open

    Collocations

    a bar chart

    نمودار میله‌ای، نمودار ستونی

    a public bar

    بار عمومی

    a singles bar

    پیاله‌فروشی افراد مجرد، بار مجردها

    bar association

    کانون وکلای دادگستری

    bar examination

    امتحان وکالت

    Collocations بیشتر

    to bar someone's way (or path)

    جلو راه کسی را گرفتن، راه کسی را سد کردن

    Idioms

    bar none

    بدون استثناء، کلاً، بجز

    barring any unforeseen events

    اگر اتفاقات غیرمترقبه پیش نیاید.

    behind bars

    در زندان، پشت میله‌های زندان

    cross the bar

    مردن

    سوال‌های رایج bar

    گذشته‌ی ساده bar چی میشه؟

    گذشته‌ی ساده bar در زبان انگلیسی barred است.

    شکل سوم bar چی میشه؟

    شکل سوم bar در زبان انگلیسی barred است.

    شکل جمع bar چی میشه؟

    شکل جمع bar در زبان انگلیسی bars است.

    وجه وصفی حال bar چی میشه؟

    وجه وصفی حال bar در زبان انگلیسی barring است.

    سوم‌شخص مفرد bar چی میشه؟

    سوم‌شخص مفرد bar در زبان انگلیسی bars است.

    ارجاع به لغت bar

    از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

    شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

    کپی

    معنی لغت «bar» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۶ آذر ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/bar

    لغات نزدیک bar

    • - baptize
    • - baptizer
    • - bar
    • - bar association
    • - bar chart
    پیشنهاد بهبود معانی

    آخرین مطالب وبلاگ

    مشاهده‌ی همه
    لغات شب یلدا به انگلیسی

    لغات شب یلدا به انگلیسی

    اصطلاحات و لغات والیبالی در انگلیسی

    اصطلاحات و لغات والیبالی در انگلیسی

    لغات و اصطلاحات بسکتبال به انگلیسی

    لغات و اصطلاحات بسکتبال به انگلیسی

    لغات تصادفی

    اگر معنی این لغات رو بلد نیستی کافیه روشون کلیک کنی!

    forever forgive and forget formality former fortitude fortuitous fortunately fountain of youth four hundred frederick fresh air Friday fungible furthermore futuristic معذب اسطوخدوس قلک غفلت کردن غافل شدن لب مطلب مشکل تانک الم‌شنگه عسکری آروغ آقا اسطرلاب جناغ سینه طاقدیس
    بیش از ۷ میلیون کاربر در وب‌سایت و نرم‌افزارها نماد تجارت الکترونیکی دروازه پرداخت معتبر
    فست دیکشنری
    فست دیکشنری نرم‌افزار برتر اندروید به انتخاب کافه بازار فست دیکشنری برنده‌ی جایزه‌ی کاربرد‌پذیری فست دیکشنری منتخب بهترین نرم‌افزار و وب‌سایت در جشنواره‌ی وب و موبایل ایران

    فست دیکشنری
    دیکشنری مترجم AI دریافت نرم‌افزار اندروید دریافت نرم‌افزار iOS دریافت افزونه‌ی کروم خرید اشتراک تاریخچه‌ی لغت روز
    مترجم‌ها
    ترجمه انگلیسی به فارسی ترجمه آلمانی به فارسی ترجمه فرانسوی به فارسی ترجمه اسپانیایی به فارسی ترجمه ایتالیایی به فارسی ترجمه ترکی به فارسی ترجمه عربی به فارسی ترجمه روسی به فارسی
    ابزارها
    ابزار بهبود گرامر ابزار بازنویسی ابزار توسعه ابزار خلاصه کردن ابزار تغییر لحن
    وبلاگ
    وبلاگ فست‌دیکشنری گرامر واژه‌های دسته‌بندی شده نکات کاربردی خبرهای فست دیکشنری افتخارات و جوایز
    قوانین و ارتباط با ما
    پشتیبانی درباره‌ی ما راهنما پیشنهاد افزودن لغت حریم خصوصی قوانین و مقررات
    فست دیکشنری در شبکه‌های اجتماعی
    فست دیکشنری در اینستاگرام
    فست دیکشنری در توییتر
    فست دیکشنری در تلگرام
    فست دیکشنری در یوتیوب
    فست دیکشنری در تیکتاک
    تمامی حقوق برای وب سایت و نرم افزار فست دیکشنری محفوظ است.
    © 2007 - 2025 Fast Dictionary - Fastdic All rights reserved.