فقط تا پایان اردیبهشت فرصت دارید با قیمت ۱۴۰۳ اشتراک‌های فست‌دیکشنری را تهیه کنید.
آخرین به‌روزرسانی:

Bar

bɑːr bɑː

گذشته‌ی ساده:

barred

شکل سوم:

barred

سوم‌شخص مفرد:

bars

وجه وصفی حال:

barring

شکل جمع:

bars

توضیحات:

در معنای پنجم در انگلیسی آمریکایی به‌جای bar از measure استفاده می‌شود.

در معنای ششم در انگلیسی بریتانیایی به‌جای bar از bar line استفاده می‌شود.

در معنای چهاردهم در انگلیسی آمریکایی به‌جای bar از the bar استفاده می‌شود.

در معنای هجدهم bar مخفف لغت barometer است.

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

noun countable A1

بار، میخانه، نوشگاه، مشروب‌فروشی

link-banner

لیست کامل لغات دسته‌بندی شده‌ی واژگان کاربردی سطح مقدماتی

مشاهده

She worked at the bar to pay for college.

او در بار کار می‌کرد تا هزینه‌ی دانشگاه را بپردازد.

The bar was crowded on Friday night.

میخانه در شب جمعه شلوغ بود.

noun countable B2

تیر، میل، میله، تیرچه، نرده

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

نرم افزار اندروید فست دیکشنری

He leaned against the wooden bars of the fence.

او به نرده‌های چوبی حصار تکیه داد.

an iron bar

میله‌ی آهنی

نمونه‌جمله‌های بیشتر

heavy bars across prison windows

میله‌های کلفت (بر روی) پنجره‌های زندان

noun countable B1

شمش، قالب، قطعه، تکه (هر چیز مایعی که به‌شکل مستطیل جامد شده)

bar of soap

قالب صابون

a bar of gold

شمش طلا

نمونه‌جمله‌های بیشتر

chocolate bar

تکه‌ی شکلات

noun countable

انگلیسی بریتانیایی اِلِمِنت (سیمی که در بخاری‌برقی‌ها به‌وسیله‌ی الکتریسیته، گرما تولید می‌کند)

One bar of the electric heater had burned out.

المنت بخاری‌برقی سوخته بود.

He carefully replaced the damaged bar in the heater.

او بادقت المنت آسیب‌دیده‌ی بخاری‌برقی را تعویض کرد.

noun countable

موسیقی میزان (بخش‌های کوچک و مساوی که قطعه‌ی موسیقی به آن تقسیم می‌شود)

She struggled to play the complex rhythm in the fifth bar.

او برای نواختن ریتم پیچیده در میزان پنجم به مشکل برخورد.

The melody repeats every four bars.

ملودی هر چهار میزان تکرار می‌شود.

noun countable

انگلیسی آمریکایی موسیقی خط میزان

The bar clearly separates the measures in the musical score.

خط میزان، به‌وضوح میزان‌ها را در صفحه‌ی نت موسیقی جدا می‌کند.

A double bar indicates the end of a section.

خط میزان‌ دوتایی نشان‌دهنده‌ی پایان بخش است.

noun

کامپیوتر ‌ خط، نوار (نشان‌دهنده‌‌ی وضعیت یا روندی در کامپیوتر یا تلفن همراه)

link-banner

لیست کامل لغات دسته‌بندی شده‌ی کامپیوتر

مشاهده

progress bar

نوار پیشرفت

My phone only had one bar, so I couldn't make a call.

تلفن من فقط یک خط آنتن داشت، بنابراین نمی‌توانستم تماس بگیرم.

نمونه‌جمله‌های بیشتر

The laptop displayed three bars of Wi-Fi strength in the corner of the screen.

لپ‌تاپ سه خط قدرت وای‌فای را در گوشه‌ی صفحه‌ی نمایش نشان می‌داد.

noun countable

انگلیسی آمریکایی نوار، نشان (در لباس‌های نظامی مشخص‌کننده‌ی درجه است)

Each bar on his sleeve represented a year of service.

هر نوار روی آستین او نشان‌دهنده‌ی یک سال خدمت بود.

The general's uniform had multiple bars indicating his high rank.

یونیفرم ژنرال دارای چندین نشان بود که مشخص‌کننده‌ی درجه‌ی بالای او بود.

noun countable C2

مانع (عامل بازدارنده)

Illiteracy is a bar to success.

بی‌سوادی مانع موفقیت است.

His criminal record was a significant bar to employment.

سابقه‌ی کیفری او مانع بزرگی برای استخدام بود.

noun countable

فیزیک بار (واحد اندازه‌گیری فشار برابر با صد کیلو پاسکال)

The device is designed to withstand pressures up to 10 bars.

این دستگاه برای تحمل فشار تا ده بار طراحی شده است.

At a depth of 10 meters, the water pressure is approximately 1 bar.

در عمق ده متری، فشار آب تقریباً یک بار است.

verb - transitive

بازداشتن، ممنوع کردن، جلوگیری کردن

He was barred from attending the meeting.

از حضور او در جلسه جلوگیری کردند.

The contract bars employees from discussing internal affairs publicly.

قرارداد، کارمندان را از بحث در مورد امور داخلی به‌صورت عمومی منع می‌کند.

نمونه‌جمله‌های بیشتر

The new law bars smoking in all public buildings.

قانون جدید سیگار کشیدن را در تمام ساختمان‌های عمومی ممنوع می‌کند.

verb - transitive

بستن، مانع شدن، مسدود کردن (با قرار دادن میله و دیرک در سر راه)، حفاظ گذاشتن

They barred the way.

راه را سد کردند.

They barred the windows after the recent break-ins.

آن‌ها بعد از دزدی‌های اخیر پنجره‌ها را حفاظ زدند.

نمونه‌جمله‌های بیشتر

The shopkeeper barred the entrance with a heavy wooden plank.

مغازه‌دار ورودی را با تخته‌ی چوبی ضخیم مسدود کرد.

preposition formal

به‌جز، به‌استنثا، به‌غیر از

All the students passed the exam, bar one.

همه‌ی دانش‌آموزان به‌جز یک نفر در امتحان قبول شدند.

The store is open every day, bar Sundays.

فروشگاه هر روز به‌غیر از یکشنبه‌ها باز است.

noun singular

انگلیسی بریتانیایی حقوق وکلای دادگستری، کانون وکلا

link-banner

لیست کامل لغات دسته‌بندی شده‌ی حقوق

مشاهده

Admission to the bar is a significant achievement for any lawyer.

پذیرش در کانون وکلا دستاوردی مهم برای هر وکیل است.

The requirements for joining the bar vary by jurisdiction.

شرایط پیوستن به وکلای دادگستری در حوزه‌های قضایی مختلف متفاوت است.

noun singular

انگلیسی آمریکایی حقوق هیئت وکلا (با the)

The bar has a responsibility to uphold ethical standards.

هیئت وکلا مسئولیت دارد که استانداردهای اخلاقی را حفظ کند.

Public perception of the bar is often influenced by high-profile cases.

درک عمومی از هیئت وکلا اغلب تحت‌تأثیر پرونده‌های مهم قرار می‌گیرد.

noun countable

حقوق رد دعوی، شکست دادخواهی، علت رد شدن یا شکست دعوی، از بین رفتن (ادعا)

The court found a legal bar to the enforcement of the agreement.

دادگاه علتی قانونی برای رد دعوی و اجرای توافق‌نامه پیدا کرد.

The existence of a prior settlement acted as a bar to further litigation.

وجود توافق قبلی به عنوان رد دعوی برای رسیدگی قضایی بیشتر عمل کرد.

noun countable

حقوق دادگاه، نظام دادگاهی، محکمه، محل رسیدگی و داوری

The accused man was summoned to the bar.

(مرد) متهم به دادگاه احضار شد.

the bar of public opinion

دادگاه عقاید و آرای عمومی

abbreviation

بارومتر

He glanced at the bar before heading out for his hike.

او قبل از رفتن به کوه‌نوردی، نگاهی به بارومتر انداخت.

The bar is a crucial instrument for weather forecasting.

بارومتر ابزاری حیاتی برای پیش‌بینی آب‌وهوا است.

پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد bar

  1. noun rod; straight length of material
    Synonyms:
    stick pole rod shaft rail rule strip streak stripe batten spar stake lever rib crosspiece crossbar boom slab billet spoke ingot pig paling stroke
  1. noun barrier; blockage
    Synonyms:
    obstacle block obstruction impediment hindrance restraint deterrent barrier wall fence road block barricade hurdle stumbling block encumbrance stop snag clog pale railing rail blank wall traverse
    Antonyms:
    help aid advantage
  1. noun establishment serving alcohol
    Synonyms:
    pub tavern saloon lounge taproom inn watering hole alehouse drinkery cocktail lounge bistro public house canteen tap rathskeller beer garden barroom
  1. noun legal system
    Synonyms:
    law court lawyers legal profession judiciary counsel attorneys tribunal judgment bench law court counselors solicitors barristers courtroom jurists dock law practice
  1. verb secure, usually with a length of material
    Synonyms:
    secure close lock fasten block plug seal jam bolt latch barricade blockade wall fence dam dike clog caulk trammel
    Antonyms:
    open unfasten loosen
  1. verb prohibit
    Synonyms:
    forbid ban prevent stop disallow exclude preclude restrain hinder obstruct interdict reject refuse deny eliminate frustrate limit debar rule out outlaw condemn discourage discountenance enjoin override interfere suspend boycott ostracize shut out keep out segregate circumvent freeze out exile except
    Antonyms:
    allow permit advocate open

Collocations

a bar chart

نمودار میله‌ای، نمودار ستونی

a public bar

بار عمومی

a singles bar

پیاله‌فروشی افراد مجرد، بار مجردها

bar association

کانون وکلای دادگستری

bar examination

امتحان وکالت

Collocations بیشتر

to bar someone's way (or path)

جلو راه کسی را گرفتن، راه کسی را سد کردن

Idioms

bar none

بدون استثناء، کلاً، بجز

barring any unforeseen events

اگر اتفاقات غیرمترقبه پیش نیاید.

behind bars

در زندان، پشت میله‌های زندان

cross the bar

مردن

ارجاع به لغت bar

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «bar» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۰ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/bar

لغات نزدیک bar

پیشنهاد بهبود معانی