گذشتهی ساده:
barredشکل سوم:
barredسومشخص مفرد:
barsوجه وصفی حال:
barringشکل جمع:
barsبار، میخانه، نوشگاه، مشروبفروشی
لیست کامل لغات دستهبندی شدهی واژگان کاربردی سطح مقدماتی
She worked at the bar to pay for college.
او در بار کار میکرد تا هزینهی دانشگاه را بپردازد.
The bar was crowded on Friday night.
میخانه در شب جمعه شلوغ بود.
تیر، میل، میله، تیرچه، نرده
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
He leaned against the wooden bars of the fence.
او به نردههای چوبی حصار تکیه داد.
an iron bar
میلهی آهنی
heavy bars across prison windows
میلههای کلفت (بر روی) پنجرههای زندان
شمش، قالب، قطعه، تکه (هر چیز مایعی که بهشکل مستطیل جامد شده)
bar of soap
قالب صابون
a bar of gold
شمش طلا
chocolate bar
تکهی شکلات
انگلیسی بریتانیایی اِلِمِنت (سیمی که در بخاریبرقیها بهوسیلهی الکتریسیته، گرما تولید میکند)
One bar of the electric heater had burned out.
المنت بخاریبرقی سوخته بود.
He carefully replaced the damaged bar in the heater.
او بادقت المنت آسیبدیدهی بخاریبرقی را تعویض کرد.
موسیقی میزان (بخشهای کوچک و مساوی که قطعهی موسیقی به آن تقسیم میشود)
She struggled to play the complex rhythm in the fifth bar.
او برای نواختن ریتم پیچیده در میزان پنجم به مشکل برخورد.
The melody repeats every four bars.
ملودی هر چهار میزان تکرار میشود.
انگلیسی آمریکایی موسیقی خط میزان
The bar clearly separates the measures in the musical score.
خط میزان، بهوضوح میزانها را در صفحهی نت موسیقی جدا میکند.
A double bar indicates the end of a section.
خط میزان دوتایی نشاندهندهی پایان بخش است.
کامپیوتر خط، نوار (نشاندهندهی وضعیت یا روندی در کامپیوتر یا تلفن همراه)
لیست کامل لغات دستهبندی شدهی کامپیوتر
progress bar
نوار پیشرفت
My phone only had one bar, so I couldn't make a call.
تلفن من فقط یک خط آنتن داشت، بنابراین نمیتوانستم تماس بگیرم.
The laptop displayed three bars of Wi-Fi strength in the corner of the screen.
لپتاپ سه خط قدرت وایفای را در گوشهی صفحهی نمایش نشان میداد.
انگلیسی آمریکایی نوار، نشان (در لباسهای نظامی مشخصکنندهی درجه است)
Each bar on his sleeve represented a year of service.
هر نوار روی آستین او نشاندهندهی یک سال خدمت بود.
The general's uniform had multiple bars indicating his high rank.
یونیفرم ژنرال دارای چندین نشان بود که مشخصکنندهی درجهی بالای او بود.
مانع (عامل بازدارنده)
Illiteracy is a bar to success.
بیسوادی مانع موفقیت است.
His criminal record was a significant bar to employment.
سابقهی کیفری او مانع بزرگی برای استخدام بود.
فیزیک بار (واحد اندازهگیری فشار برابر با صد کیلو پاسکال)
The device is designed to withstand pressures up to 10 bars.
این دستگاه برای تحمل فشار تا ده بار طراحی شده است.
At a depth of 10 meters, the water pressure is approximately 1 bar.
در عمق ده متری، فشار آب تقریباً یک بار است.
بازداشتن، ممنوع کردن، جلوگیری کردن
He was barred from attending the meeting.
از حضور او در جلسه جلوگیری کردند.
The contract bars employees from discussing internal affairs publicly.
قرارداد، کارمندان را از بحث در مورد امور داخلی بهصورت عمومی منع میکند.
The new law bars smoking in all public buildings.
قانون جدید سیگار کشیدن را در تمام ساختمانهای عمومی ممنوع میکند.
بستن، مانع شدن، مسدود کردن (با قرار دادن میله و دیرک در سر راه)، حفاظ گذاشتن
They barred the way.
راه را سد کردند.
They barred the windows after the recent break-ins.
آنها بعد از دزدیهای اخیر پنجرهها را حفاظ زدند.
The shopkeeper barred the entrance with a heavy wooden plank.
مغازهدار ورودی را با تختهی چوبی ضخیم مسدود کرد.
بهجز، بهاستنثا، بهغیر از
All the students passed the exam, bar one.
همهی دانشآموزان بهجز یک نفر در امتحان قبول شدند.
The store is open every day, bar Sundays.
فروشگاه هر روز بهغیر از یکشنبهها باز است.
انگلیسی بریتانیایی حقوق وکلای دادگستری، کانون وکلا
لیست کامل لغات دستهبندی شدهی حقوق
Admission to the bar is a significant achievement for any lawyer.
پذیرش در کانون وکلا دستاوردی مهم برای هر وکیل است.
The requirements for joining the bar vary by jurisdiction.
شرایط پیوستن به وکلای دادگستری در حوزههای قضایی مختلف متفاوت است.
انگلیسی آمریکایی حقوق هیئت وکلا (با the)
The bar has a responsibility to uphold ethical standards.
هیئت وکلا مسئولیت دارد که استانداردهای اخلاقی را حفظ کند.
Public perception of the bar is often influenced by high-profile cases.
درک عمومی از هیئت وکلا اغلب تحتتأثیر پروندههای مهم قرار میگیرد.
حقوق رد دعوی، شکست دادخواهی، علت رد شدن یا شکست دعوی، از بین رفتن (ادعا)
The court found a legal bar to the enforcement of the agreement.
دادگاه علتی قانونی برای رد دعوی و اجرای توافقنامه پیدا کرد.
The existence of a prior settlement acted as a bar to further litigation.
وجود توافق قبلی به عنوان رد دعوی برای رسیدگی قضایی بیشتر عمل کرد.
حقوق دادگاه، نظام دادگاهی، محکمه، محل رسیدگی و داوری
The accused man was summoned to the bar.
(مرد) متهم به دادگاه احضار شد.
the bar of public opinion
دادگاه عقاید و آرای عمومی
بارومتر
He glanced at the bar before heading out for his hike.
او قبل از رفتن به کوهنوردی، نگاهی به بارومتر انداخت.
The bar is a crucial instrument for weather forecasting.
بارومتر ابزاری حیاتی برای پیشبینی آبوهوا است.
نمودار میلهای، نمودار ستونی
بار عمومی
پیالهفروشی افراد مجرد، بار مجردها
کانون وکلای دادگستری
امتحان وکالت
to bar someone's way (or path)
جلو راه کسی را گرفتن، راه کسی را سد کردن
بدون استثناء، کلاً، بجز
اگر اتفاقات غیرمترقبه پیش نیاید.
در زندان، پشت میلههای زندان
مردن
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «bar» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۰ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/bar