با خرید اشتراک حرفه‌ای، می‌توانید پوشه‌ها و لغات ذخیره شده در بخش لغات من را در دیگر دستگاه‌های خود همگام‌سازی کنید

Pig

pɪɡ pɪɡ
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • شکل جمع:

    pigs

معنی‌ها و نمونه‌جمله

  • noun countable A1
    جانورشناسی خوک، گراز
  • noun countable
    گوشت خوک، گوشت گراز
  • noun countable
    آدم کثیف، آدم پست
  • noun countable
    کار سخت، کار شاق، کار گل، کار کشنده
    • - It was a pig of a day.
    • - روز سختی بود.
  • noun countable
    (فلزکاری) شوشه
  • noun countable
    چدن خام، خشک آهن
  • noun countable
    آژان، پلیس
پیشنهاد بهبود معانی

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

مترادف و متضاد pig

  1. noun animal of swine family
    Synonyms: boar, cob roller, hog, piggy, piglet, porker, porky, shoat, sow, swine

Phrasal verbs

  • pig out

    مثل گاو خوردن، حسابی خوردن

Idioms

  • make a pig of oneself

    (محاوره) مثل گاو خوردن، شکمی از عزا درآوردن/ پرخوری کردن/ پر خوردن/ تا خرخره خوردن

  • pig oneself

    (محاوره) مثل گاو خوردن، پر خوردن، خود را خفه کردن، تا خرخره خوردن

ارجاع به لغت pig

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «pig» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۵ اردیبهشت ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/pig

لغات نزدیک pig

پیشنهاد بهبود معانی