فقط تا پایان اردیبهشت فرصت دارید با قیمت ۱۴۰۳ اشتراک‌های فست‌دیکشنری را تهیه کنید.
آخرین به‌روزرسانی:

Sow

soʊ saʊ səʊ saʊ

گذشته‌ی ساده:

sowed

شکل سوم:

sowed

سوم‌شخص مفرد:

sows

وجه وصفی حال:

sowing

شکل جمع:

sows

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

verb - transitive verb - intransitive C1

بذر افشاندن، بذر‌افشانی کردن، تخم پاشیدن، کاشتن، (تبلیغات یا تنفر و غیره) پراکندن، (مجازی) کاشتن

link-banner

لیست کامل لغات دسته‌بندی شده‌ی واژگان کاربردی سطح فوق متوسط

مشاهده

at the end, each will reap what he has sown.

هر کسی آن درود عاقبت کار که کشت.

to sow grass

چمن کاشتن

نمونه‌جمله‌های بیشتر

to sow a field with wheat

در مزرعه بذر گندم افشاندن

the best time to sow

بهترین هنگام بذر‌افشانی

she sowed doubt in my mind.

او افکار مرا دچار شک و تردید کرد.

to sow the seeds of hatred

تخم تنفر را (در دلها) کاشتن

noun

خوک ماده (بالغ)، ماده خوک، (برخی جانوران پستاندار به‌ویژه خرس) ماده، (فلزکاری - ناودان یا جوی که فلز مذاب از کوره‌ی ذوب تا محل شمش‌ریزی در آن جاری می‌شود) آبگیره، گدازه راه، توده‌ی فلز سرد و سخت شده در گدازه راه

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

جای تبلیغ شما در فست دیکشنری
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد sow

  1. verb plant
    Synonyms:
    grow raise seed implant propagate put in scatter disseminate lodge broadcast pitch fling strew toss drill inseminate disject
    Antonyms:
    harvest reap dig

Idioms

sow one's wild oats

در ایام جوانی عیاشی و هرزگی کردن (و سپس عیال‌وار شدن)

(در جوانی) عیش و عشرت کردن، ادل‌و‌بدل‌کاری کردن

ارجاع به لغت sow

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «sow» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۸ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/sow

لغات نزدیک sow

پیشنهاد بهبود معانی