گذشتهی ساده:
sowedشکل سوم:
sowedسومشخص مفرد:
sowsوجه وصفی حال:
sowingشکل جمع:
sowsبذر افشاندن، بذرافشانی کردن، تخم پاشیدن، کاشتن، (تبلیغات یا تنفر و غیره) پراکندن، (مجازی) کاشتن
لیست کامل لغات دستهبندی شدهی واژگان کاربردی سطح فوق متوسط
at the end, each will reap what he has sown.
هر کسی آن درود عاقبت کار که کشت.
to sow grass
چمن کاشتن
to sow a field with wheat
در مزرعه بذر گندم افشاندن
the best time to sow
بهترین هنگام بذرافشانی
she sowed doubt in my mind.
او افکار مرا دچار شک و تردید کرد.
to sow the seeds of hatred
تخم تنفر را (در دلها) کاشتن
خوک ماده (بالغ)، ماده خوک، (برخی جانوران پستاندار بهویژه خرس) ماده، (فلزکاری - ناودان یا جوی که فلز مذاب از کورهی ذوب تا محل شمشریزی در آن جاری میشود) آبگیره، گدازه راه، تودهی فلز سرد و سخت شده در گدازه راه
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
در ایام جوانی عیاشی و هرزگی کردن (و سپس عیالوار شدن)
(در جوانی) عیش و عشرت کردن، ادلوبدلکاری کردن
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «sow» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۸ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/sow