درخواست دادن، پیشنهاد کردن، درخواست را تسلیم کردن
لیست کامل لغات دستهبندی شدهی واژگان کاربردی سطح فوق متوسط
The company encouraged their employees to put in for a promotion if they met the qualifications.
شرکت کارکنان را تشویق کرد که اگر واجد صلاحیت هستند، درخواست ترفیع بدهند.
John decided to put in a request for a day off work.
جان تصمیم گرفت درخواست یک روز مرخصی بدهد.
وقت صرف کردن، وقت گذاشتن
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
I need to put in some time studying if I want to pass this exam.
اگر میخواهم این امتحان را پاس شوم، باید کمی وقت برای مطالعه بگذارم.
She put in long hours at work to meet the project deadline.
او ساعتهای زیادی را صرف کار میکرد تا به مهلت پروژه برسد.
(دادخواست و شکایت) به ثبت رساندن
نصب کردن، کار گذاشتن
مداخله کردن، حرف کسی را قطع کردن، توی حرف کسی پریدن
Please don't put in while I'm speaking.
لطفا وقتی دارم صحبت میکنم، توی حرفم نپر.
I was in the middle of a sentence when my boss put in and asked me to stop for a moment.
وسط گفتن جملهای بودم که رئیسم توی حرفم پرید و خواست که کمی مکث کنم.
(گیاه و نهال) کاشتن
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «put in» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۶ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/put-in