فقط تا پایان اردیبهشت فرصت دارید با قیمت ۱۴۰۳ اشتراک‌های فست‌دیکشنری را تهیه کنید.

Harvest

ˈhɑːrvəst ˈhɑːvɪst
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • گذشته‌ی ساده:

    harvested
  • شکل سوم:

    harvested
  • سوم‌شخص مفرد:

    harvests
  • وجه وصفی حال:

    harvesting
  • شکل جمع:

    harvests

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

noun countable uncountable B2
فصل برداشت، فصل دِرو، هنگام دِرو، هنگام برداشت

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

نرم افزار اندروید فست دیکشنری
- Farmers happily celebrated the harvest.
- کشاورزان با خوش‌حالی فصل برداشت را جشن گرفتند.
- During the harvest, families come together to help gather the crops.
- در فصل دِرو، خانواده‌ها دور هم جمع می‌شوند تا محصولات را جمع‌آوری کنند.
noun countable uncountable B2
دِرو، برداشت محصول، (میوه) چیدن
- The quality of the harvest depends on the weather conditions.
- کیفیت دِرو به شرایط آب‌و‌هوایی بستگی دارد.
- Farmers are busy preparing for the autumn harvest.
- کشاورزان مشغول آماده‌سازی برای برداشت پاییزی هستند.
noun countable uncountable B2
محصول، خرمن، حاصل، برداشت
- The harvest this year was exceptionally bountiful.
- محصول امسال به‌طرز فوق‌العاده‌ای فراوان بود.
- She stored the harvest in a cool, dry place.
- او خرمن را در مکانی خنک و خشک ذخیره کرد.
verb - intransitive verb - transitive
برداشت کردن، درو کردن، جمع کردن، (میوه) چیدن link-banner

لیست کامل لغات دسته‌بندی شده‌ی ۵۰۴ واژه‌ی ضروری

مشاهده
- They will harvest the wheat before the rain comes.
- قبل‌از بارش باران، آن‌ها گندم را درو خواهند کرد.
- After a long season, the crops are ready to harvest.
- پس‌از فصلی طولانی، محصولات آماده‌ی برداشت هستند.
verb - transitive
(ماده‌ای سودمند) برداشت کردن، استخراج کردن، بهره‌برداری کردن، جمع‌آوری کردن، برداشتن، به دست آوردن
- They harvest essential oils from herbs.
- آن‌ها روغن‌های ضروری را از گیاهان برداشت می‌کنند.
- We can harvest energy from solar panels.
- ما می‌توانیم انرژی را از پنل‌های خورشیدی بهره‌برداری کنیم.
verb - transitive
پزشکی (سلول‌ها یا دیگر قسمت‌های بدن) برداشت کردن، استخراج کردن link-banner

لیست کامل لغات دسته‌بندی شده‌ی پزشکی

مشاهده
- The clinic specializes in harvesting healthy tissues for research.
- این کلینیک در برداشت بافت‌های سالم برای تحقیقات تخصص دارد.
- The doctors will harvest stem cells from the patient's bone marrow.
- پزشکان سلول‌های بنیادی را از مغز استخوان بیمار استخراج خواهند کرد.
verb - transitive
(اطلاعات) (به‌ویژه‌ به‌صورت خودکار) استخراج کردن، برداشت کردن، جمع‌آوری کردن
- The software can harvest data from various online sources.
- این نرم‌افزار می‌تواند داده‌ها را از منابع آنلاین مختلف جمع‌آوری کند.
- The AI can harvest patterns from vast amounts of unstructured data.
- هوش مصنوعی می‌تواند الگوها را از مقادیر زیادی از داده‌های غیرساختاری جمع‌آوری کند.
verb - transitive
بهره‌برداری کردن، کسب مزیت کردن، استفاده کردن، بهره‌ بردن، سود بردن، نفع بردن
- She worked hard to harvest the benefits of her education.
- او به‌سختی کار کرد تا از مزایای تحصیلاتش بهره‌برداری کند.
- They aim to harvest the potential of new technologies in their business.
- آن‌ها هدف دارند تا از پتانسیل فناوری‌های جدید در کسب‌وکار خود استفاده کنند.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد harvest

  1. noun crops; taking in of crops
    Synonyms:
    harvesting gathering reaping fall autumn season produce yield return result effect output fruitage cropping intake by-product consequence repercussion harvest-time garnering ingathering yielding summer storing fruition
  1. verb gathering of produce
    Synonyms:
    gather collect get acquire accumulate amass reap crop pick glean store stash hoard pile up garner take in cut pluck strip mow cull bin cache stow squirrel plow harrow
    Antonyms:
    plant seed

ارجاع به لغت harvest

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «harvest» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/harvest

لغات نزدیک harvest

پیشنهاد بهبود معانی