امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Strip

strɪp strɪp
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • گذشته‌ی ساده:

    stripped
  • شکل سوم:

    stripped
  • سوم‌شخص مفرد:

    strips
  • وجه وصفی حال:

    stripping
  • شکل جمع:

    strips

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

verb - intransitive verb - transitive C1
برهنه کردن یا شدن، لخت کردن یا شدن، کندن، پوست کندن، عریان شدن، لباس درآوردن

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

فست دیکشنری در ایکس
- Boys should not strip barks from trees.
- پسران نباید پوست درختان را بکنند.
- to strip a child completely for a medical examination
- برای معاینه‌ی پزشکی کودک را کاملاً برهنه کردن
- We stripped the feathers from the chicken.
- پرهای مرغ را کندیم.
- The dancer stripped gradually as she sang.
- رقاصه در‌حین آواز خواندن به‌تدریج لباس‌های خود را در‌می‌آورد.
- He stripped the dead soldier's overcoat and ran away.
- پالتو سرباز مرده را کند و فرار کرد.
verb - intransitive verb - transitive
جدا کردن، کندن، بریدن، پاره کردن
- It is not easy to strip wallpaper.
- کندن کاغذ دیواری آسان نیست.
- She carefully stripped the bedsheet from the mattress to wash it.
- ملحفه را با‌احتیاط از روی تشک جدا کرد تا آن را بشوید.
verb - transitive
محروم کردن، گرفتن، تهی کردن، دوشیدن، خالی کردن
- They stripped the spy of all his medals and privileges.
- جاسوس را از کلیه‌ی مدال‌ها و امتیازات خود محروم کردند.
- The story, stripped of its political connotations, is boring.
- تهی کردن مضامین سیاسی، این داستان را خسته‌کننده می‌کند.
- to strip a cow
- گاو را کاملاً دوشیدن
- The sultan was stripped of all his powers.
- تمام اختیارات سلطان را از او گرفتند.
verb - transitive
(قطعات و ...) جدا کردن، پیاده کردن، باز کردن
- He could strip and reassemble a machine gun in the dark.
- او می‌توانست در تاریکی یک مسلسل را پیاده و سوار کند.
- It's time to strip the old tiles from the bathroom.
- وقت آن است که کاشی‌های قدیمی حمام را جدا کنید.
verb - transitive
بردن، دزدیدن، به یغما بردن
- They cut down the trees and stripped the land of its natural resources.
- آنان درختان را بریدند و غنایم طبیعی زمین را به یغما بردند.
- They stripped the room of all its furniture.
- همه‌ی اثاثیه‌ی اتاق را بردند.
noun countable
باریکه، نوار، تکه
- a landing-strip in the jungle
- باند فرود در جنگل
- the Gaza Strip
- نواره‌ی غزه
- a strip of forest
- یک باریکه جنگل
- a strip of land
- یک زمین باریک
- a strip of board
- یک باریکه تخته
- a strip of paper
- یک پاره کاغذ
- a strip of cloth
- یک تکه پارچه
نمونه‌جمله‌های بیشتر
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد strip

  1. noun thin piece of material
    Synonyms:
    band banding bar belt billet bit fillet ingot layer ribbon rod section segment shred slab slip stick stripe swathe tape tongue
    Antonyms:
    whole
  1. verb bare, uncover
    Synonyms:
    decorticate denude deprive despoil dismantle displace disrobe divest empty excorticate expose gut hull husk lay bare lift peel pillage plunder ransack ravage remove rob scale shave shed shuck skin slip out of spoil take off tear unclothe undress withdraw
    Antonyms:
    clothe cover

Collocations

Idioms

  • strip to the buff

    (انگلیس - عامیانه) لخت و پتی کردن یا شدن

ارجاع به لغت strip

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «strip» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۴ دی ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/strip

لغات نزدیک strip

پیشنهاد بهبود معانی