با خرید اشتراک یک‌ساله‌ی هوش مصنوعی، ۳ ماه اشتراک رایگان بگیر! از ۲۵ آبان تا ۲ آذر فرصت داری!

Strip

strɪp strɪp
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • گذشته‌ی ساده:

    stripped
  • شکل سوم:

    stripped
  • سوم‌شخص مفرد:

    strips
  • وجه وصفی حال:

    stripping
  • شکل جمع:

    strips

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

verb - intransitive verb - transitive C1
برهنه کردن یا شدن، لخت کردن یا شدن، کندن، پوست کندن، عریان شدن، لباس درآوردن

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

فست دیکشنری در اینستاگرام
- Boys should not strip barks from trees.
- پسران نباید پوست درختان را بکنند.
- to strip a child completely for a medical examination
- برای معاینه‌ی پزشکی کودک را کاملاً برهنه کردن
- We stripped the feathers from the chicken.
- پرهای مرغ را کندیم.
- The dancer stripped gradually as she sang.
- رقاصه در‌حین آواز خواندن به‌تدریج لباس‌های خود را در‌می‌آورد.
- He stripped the dead soldier's overcoat and ran away.
- پالتو سرباز مرده را کند و فرار کرد.
verb - intransitive verb - transitive
جدا کردن، کندن، بریدن، پاره کردن
- It is not easy to strip wallpaper.
- کندن کاغذ دیواری آسان نیست.
- She carefully stripped the bedsheet from the mattress to wash it.
- ملحفه را با‌احتیاط از روی تشک جدا کرد تا آن را بشوید.
verb - transitive
محروم کردن، گرفتن، تهی کردن، دوشیدن، خالی کردن
- They stripped the spy of all his medals and privileges.
- جاسوس را از کلیه‌ی مدال‌ها و امتیازات خود محروم کردند.
- The story, stripped of its political connotations, is boring.
- تهی کردن مضامین سیاسی، این داستان را خسته‌کننده می‌کند.
- to strip a cow
- گاو را کاملاً دوشیدن
- The sultan was stripped of all his powers.
- تمام اختیارات سلطان را از او گرفتند.
verb - transitive
(قطعات و ...) جدا کردن، پیاده کردن، باز کردن
- He could strip and reassemble a machine gun in the dark.
- او می‌توانست در تاریکی یک مسلسل را پیاده و سوار کند.
- It's time to strip the old tiles from the bathroom.
- وقت آن است که کاشی‌های قدیمی حمام را جدا کنید.
verb - transitive
بردن، دزدیدن، به یغما بردن
- They cut down the trees and stripped the land of its natural resources.
- آنان درختان را بریدند و غنایم طبیعی زمین را به یغما بردند.
- They stripped the room of all its furniture.
- همه‌ی اثاثیه‌ی اتاق را بردند.
noun countable
باریکه، نوار، تکه
- a landing-strip in the jungle
- باند فرود در جنگل
- the Gaza Strip
- نواره‌ی غزه
- a strip of forest
- یک باریکه جنگل
- a strip of land
- یک زمین باریک
- a strip of board
- یک باریکه تخته
- a strip of paper
- یک پاره کاغذ
- a strip of cloth
- یک تکه پارچه
نمونه‌جمله‌های بیشتر
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد strip

  1. noun thin piece of material
    Synonyms: band, banding, bar, belt, billet, bit, fillet, ingot, layer, ribbon, rod, section, segment, shred, slab, slip, stick, stripe, swathe, tape, tongue
    Antonyms: whole
  2. verb bare, uncover
    Synonyms: decorticate, denude, deprive, despoil, dismantle, displace, disrobe, divest, empty, excorticate, expose, gut, hull, husk, lay bare, lift, peel, pillage, plunder, ransack, ravage, remove, rob, scale, shave, shed, shuck, skin, slip out of, spoil, take off, tear, unclothe, undress, withdraw
    Antonyms: clothe, cover

Collocations

Idioms

  • strip to the buff

    (انگلیس - عامیانه) لخت و پتی کردن یا شدن

ارجاع به لغت strip

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «strip» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱ آذر ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/strip

لغات نزدیک strip

پیشنهاد بهبود معانی