Undress

ʌnˈdres ʌnˈdres
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • گذشته‌ی ساده:

    undressed
  • شکل سوم:

    undressed
  • سوم‌شخص مفرد:

    undresses
  • وجه وصفی حال:

    undressing

معنی و نمونه‌جمله‌ها

noun verb - transitive adjective adverb B1
لباس کندن، جامه معمولی (در مقایسه با یونیفورم)

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

خرید اشتراک فست دیکشنری
- He undressed and jumped in the lake.
- او لخت شد و توی دریاچه پرید.
- I undressed the baby.
- من لباس بچه را در آوردم.
- The abandoned child was found in a state of undress.
- کودک رها‌شده را لخت‌و‌پتی پیدا کردند.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد undress

  1. verb take off clothes
    Synonyms: denude, disarray, dismantle, disrobe, divest oneself, doff, get off, get out of, husk, peel, shed, shock, slip off, slip out of, strip, unattire, uncloak, unclothe, unmask
    Antonyms: clothe, dress

ارجاع به لغت undress

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «undress» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۵ آبان ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/undress

لغات نزدیک undress

پیشنهاد بهبود معانی