لباس درآوردن، برهنه کردن
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
The doctor asked the patient to disrobe.
دکتر از بیمار خواست که لباس خود را در بیاورد.
The bride disrobed in front of the fire and tiptoed to the bedroom.
عروس جلو آتش بخاری رختهای خود را کند و پاورچین پاورچین به اتاق خواب رفت.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «disrobe» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۸ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/disrobe