فقط تا پایان اردیبهشت فرصت دارید با قیمت ۱۴۰۳ اشتراک‌های فست‌دیکشنری را تهیه کنید.
آخرین به‌روزرسانی:

Disruption

dɪsˈrʌpʃn dɪsˈrʌpʃn

شکل جمع:

disruptions

معنی و نمونه‌جمله‌ها

noun countable uncountable C1

وقفه، اختلال، آشفتگی، قطع

link-banner

لیست کامل لغات دسته‌بندی شده‌ی واژگان کاربردی سطح پیشرفته

مشاهده

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

همگام سازی در فست دیکشنری

The disruption of the internet connection prevented me from completing my online assignment.

اختلال در اتصال اینترنت باعث شد نتوانم تکلیف آنلاینم را انجام دهم.

The sudden power outage caused a disruption in the city's transportation system.

قطع ناگهانی برق باعث اختلال در سیستم حمل‌ونقل شهر شد.

پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد disruption

  1. noun division
    Synonyms:
    separation splitting break interruption severance
  1. noun turmoil
    Synonyms:
    confusion disorder disturbance agitation

ارجاع به لغت disruption

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «disruption» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۹ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/disruption

لغات نزدیک disruption

پیشنهاد بهبود معانی