فقط تا پایان اردیبهشت فرصت دارید با قیمت ۱۴۰۳ اشتراک‌های فست‌دیکشنری را تهیه کنید.

Shed

ʃed ʃed
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • سوم‌شخص مفرد:

    sheds
  • وجه وصفی حال:

    shedding
  • شکل جمع:

    sheds

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

verb - transitive B2
ریختن، انداختن افشاندن، افکندن، جاری ساختن، پوست انداختن، پوست ریختن، برگ‌ریزان کردن

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

همگام سازی در فست دیکشنری
- to shed blood
- خونریزی کردن
- to shed tears
- اشک ریختن
- ... also shed two or three teardrops
- ... اشکی دو سه هم بفشان
- Reptiles shed their skin periodically.
- خزندگان گاه‌به‌گاه پوست می‌اندازند.
- Fishes too shed their eggs.
- ماهی‌ها هم تخم می‌ریزند.
- Iraj's cat sheds a lot.
- گربه‌ی ایرج خیلی پشم می‌ریزد.
- Trees that shed their leaves in the fall are called "deciduous".
- درختانی که در خزان برگ می‌ریزند «ریزنده» نامیده می‌شوند.
- The sun sheds warmth on all.
- خورشید بر همه گرما می‌بخشد.
- Her blue eyes shed confidence.
- اطمینان از چشمان آبی او می‌بارید.
- A raincoat sheds water.
- پالتو بارانی ضد آب است.
- to shed a few kilos
- چند کیلو گرم (وزن) کم کردن
- Joseph finally shed his doubts and got married.
- ژوزف بالأخره تردید را کنار گذاشت و ازدواج کرد.
نمونه‌جمله‌های بیشتر
noun countable
کپر، آلونک
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد shed

  1. verb cast off
    Synonyms:
    throw away throw out discard reject drop cast emit give yield take off jettison scrap exude spill pour forth radiate send forth scatter sprinkle beam diffuse give forth let fall shower afford doff disburden cashier slough exuviate molt junk
    Antonyms:
    put on

Collocations

ارجاع به لغت shed

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «shed» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/shed

لغات نزدیک shed

پیشنهاد بهبود معانی