فست‌دیکشنری ۱۷ ساله شد! 🎉

Shed

ʃed ʃed
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • سوم شخص مفرد:

    sheds
  • وجه وصفی حال:

    shedding
  • شکل جمع:

    sheds

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

  • verb - transitive B2
    ریختن، انداختن افشاندن، افکندن، جاری ساختن، پوست انداختن، پوست ریختن، برگ‌ریزان کردن
    • - to shed blood
    • - خونریزی کردن
    • - to shed tears
    • - اشک ریختن
    • - ... also shed two or three teardrops
    • - ... اشکی دو سه هم بفشان
    • - Reptiles shed their skin periodically.
    • - خزندگان گاه‌به‌گاه پوست می‌اندازند.
    • - Fishes too shed their eggs.
    • - ماهی‌ها هم تخم می‌ریزند.
    • - Iraj's cat sheds a lot.
    • - گربه‌ی ایرج خیلی پشم می‌ریزد.
    • - Trees that shed their leaves in the fall are called "deciduous".
    • - درختانی که در خزان برگ می‌ریزند «ریزنده» نامیده می‌شوند.
    • - The sun sheds warmth on all.
    • - خورشید بر همه گرما می‌بخشد.
    • - Her blue eyes shed confidence.
    • - اطمینان از چشمان آبی او می‌بارید.
    • - A raincoat sheds water.
    • - پالتو بارانی ضد آب است.
    • - to shed a few kilos
    • - چند کیلو گرم (وزن) کم کردن
    • - Joseph finally shed his doubts and got married.
    • - ژوزف بالأخره تردید را کنار گذاشت و ازدواج کرد.
    مشاهده نمونه‌جمله بیشتر
  • noun countable
    کپر، آلونک
پیشنهاد بهبود معانی

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

مترادف و متضاد shed

  1. verb cast off
    Synonyms: afford, beam, cashier, cast, diffuse, disburden, discard, doff, drop, emit, exude, exuviate, give, give forth, jettison, junk, let fall, molt, pour forth, radiate, reject, scatter, scrap, send forth, shower, slip, slough, spill, sprinkle, take off, throw, throw away, throw out, yield
    Antonyms: put on

Collocations

ارجاع به لغت shed

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «shed» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۸ اردیبهشت ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/shed

لغات نزدیک shed

پیشنهاد بهبود معانی